جلسه ی دیشب در منزل استاد حاج آقا بیوک جامعی منعقد بود. جلسه طبق روال بسیاری از جلسات انجمن، مهمانان ویژه ای داشت. شایان ذکر است که همواره یکی از ویژگی هایی که انجمن را با طراوت کرده و آن را از حالت یکنواختی و رکود خارج می سازد وجود و حضور برخی مهمانان ارزشمند است که حلاوتی دیگر به انجمن می بخشند و مایه ی سرشاری و کشش و جذبه ی آن می شوند. دیشب حضرت حجت الاسلام حاج آقا اجاق نژاد و جناب آقای علی خامه یار فرزند برومند و یادگار استاد مرحوم بهجت خامه یار مهمانان ویژه انجمن بودند. آقای محسن عطایی هم تشریف داشتند که البته حضور ایشان در انجمن بارها اتفاق افتاده است. در آغاز جلسه پیش از هر چیز جناب استاد شاهی خیر مقدم گفته و حضور مهمانان را گرامی داشته و صلواتی بر ارواح شعرای درگذشته ی اردبیل و به ویژه خطه ی ادب پرور و ادب خیز تبریز داشتند. استاد شاهی همواره از بزرگان شعر و ادب دیار تبریز به نیکی یاد کرده و بزرگی و عظمت شعرای فحل آن را ستوده اند و البته که چنین است و اردبیل همواره به وجود این ادبا و علما و عرفای کم نظیر و بی نظیر آذربایجان به ویژه تبریز به خود می بالد. استاد سخنور تفألی به دیوان خواجه ی شیراز زده و در شروع برنامه غزلی از آن را با لحن جاذب خویش قرائت نمودند.

پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد

و آن راز که در  دل بنهفتم به در افتاد...

استاد شاهی مبلغی در باب مقوله ی راز از منظر عرفانی توضیحاتی ارائه کردند.

در فوق برنامه اینجانب مطالبی در حوزه ی طبیعت از منظر عرفان و طبیعت گرایی در آثار مولوی عرضه نمودم. سپس نوبت به حاج آقا اجاق نژاد رسید. ایشان ضمن اظهار خوشوقتی از حضور در انجمن حافظ به تبیین مطلبی در باب فتوت از مناظر مختلف همچون لغت، علم اخلاق و عرفان پرداختند و موجز و رسا و تأثیرگذار اشاراتی را متذکر شدند. به یکی دو فراز از موارد مطروحه اشاره می شود.

حضرت علی علیه السلام در باب فتوت می فرمایند: ما تزین الانسان بزینه اجمل من الفتوت.   علمای اخلاق می گویند فتوت اسمی است برای قلب سلیم.

عرفا می گویند: ان تشهد لک فضلاً و لا تری لک حقاً.

 

 

اولین شاعر آقای لطفی بودند که غزلی ترکی خواندند. آقای باغبانی مطلبی نخواندند. آقای قوام غزلی زیبا از فصیح الزمان شیرازی(رضوانی) ملقب به  سلطان الواعظین خواندند.

 همه هست آرزویم كه ببینم از تو رویى

چه زیان تو را كه من هم برسم به آرزویى؟!

به كسى جمال خود را ننموده‏یى و بینم

همه جا به هر زبانى، بود از تو گفت و گویى!

غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم

تو بِبُر سر از تنِ من، بِبَر از میانه، گویى!

به ره تو بس كه نالم، ز غم تو بس كه مویم

شده‏ام ز ناله، نالى، شده‏ام ز مویه، مویى

همه خوشدل این كه مطرب بزند به تار، چنگى

من از آن خوشم كه چنگى بزنم به تار مویى!

چه شود كه راه یابد سوى آب، تشنه كامى؟

چه شود كه كام جوید ز لب تو، كامجویى؟

شود این كه از ترحّم، دمى اى سحاب رحمت!

من خشك لب هم آخر ز تو تَر كنم گلویى؟!

بشكست اگر دل من، به فداى چشم مستت!

سر خُمّ مى سلامت، شكند اگر سبویى

همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحرا

تو قدم به چشم من نه، بنشین كنار جویى!

نه به باغ ره دهندم، كه گلى به كام بویم

نه دماغ این كه از گل شنوم به كام، بویى

ز چه شیخ پاكدامن، سوى مسجدم بخواند؟!

رخ شیخ و سجده‏گاهى، سر ما و خاك كویى

بنموده تیره روزم، ستم سیاه چشمى

بنموده مو سپیدم، صنم سپیدرویى!

نظرى به سوىِ رضوانىِ دردمند مسكین

كه به جز درت، امیدش نبود به هیچ سویى‏

"فصیح الزمان شیرازى" (رضوانى)

 آقای محسن عطایی مطلبی با عنوان «آذربایجان شعرینده عروضون اویغونسوزلوغو» ارائه دادند.

جناب استاد اسد نیکفال(فریاد) شعری عاشورایی خواندندکه چند بند از آن ذکر می شود.

 آخدی سئل سئل چؤللره ظلم ایله دریانین قانی

گؤی ده اوخلاندی یاغیش تک یاغدی دریانی نقانی

یازدی مصباح الهدی ام  یئرده معنانین قانی

مغزلرده جوشه گلدی بیر معمانین قانی

یعنی آللاهین قانی ایدی آخدی مولانین قانی

*****

هانسی قان ؟ بیر قان کی روحه آفتاب عشق ایدی

هانسی قان ؟ بیر قان کی شعره شرح ناب عشق ایدی

هانسی قان ؟ بیر قان کی گولشن یوخ  گلاب عشق ایدی

هانسی قان ؟ بیر قان کی عشقه رختخواب عشق ایدی

گؤر نه باخدی گوللره بستردی طوبانین قانی

*****

هانسی قان؟ بیر قان کی شمشیرین دیلینده یازدی لا

هر داشا دگدی او داشین سینه سینده قازدی لا

اولماسایدی ظلم اگر دیل لرده ده اولمازدی لا

بعضی یئرده چوخ گؤزه ل دی  یوخ دئمک چوخ نازدی لا

لا دئدی الا الاهه آل طاهانین قانی

*****

هانسی قان ؟ بیر قان کی یئرده آخدی گؤی ده اولدی تاج

هانسی قان ؟ بیر قان کی مین مروه صفادن آلدی باج

تا طواف ائتدی ذبیح الله قلبین اولدی حاج

کعبه ی عشق اولدی آلدی آب زمزم دن خراج

فتح معنا ائیله دی انا فتحنانین قانی

 

 

جناب حاج آقا بیوک جامعی که میزبان برنامه بودند برای حضار جلسه، به ویژه مهمانان عزیز خیر مقدم گفته و شعری فارسی از نصرت اردبیلی قرائت کردند.

مستی ِ صبوحی زده از گردش جام است

از چشم خمار تو مرا سُکر مدام است...

آقای جمشید جامعی مطلبی ارائه نکردند. آقای علی خامه یار که از مهمانان ویژه برنامه بودند خاطره ی پدر بزرگوارشان را گرامی داشته و قولی از ایشان را نقل کردند. بنده در فرصت آنتراکت از ایشان در مورد چاپ آثار گرانسنگ استاد بهجت خامه یار پرسیدم که جواب دادند تصمیم به چاپ آثار ایشان گرفته اند و مقدمات کار فراهم شده است. هنگام صحبت های جناب علی خامه یار دکتر وهابزاده هم ذکر خیری از استاد خامه یار به میان آورده و اظهار داشتند که مرحوم دکتر نایبی در روزنامه ی قبس شعری را در منقبت استاد خامه یار به چاپ رسانده بودند و شعری هم از مرحوم خامه یار در باب عکس خواندند.

عکس به عکس من است دائم و سُتوار

عکس مرا یادگار خوب نگهدار

بهجت آن سان بزی که بعد تو گویند

نیک به کردار بود و نیک به گفتار

استاد دلداده اظهار نمودند که افتخار شاگردی استاد خامه یار را داشته اند و گفتند که طی نه ماه دیباچه ی گلستان را در کلاس ما تدریس کردند و نهایتاً هم دیباچه تمام نشد. و در ادامه شعری از مرحوم شیون فومنی خواندند

تو از مهر گفتی من از مهربانی

من از زنده بودن تو از زندگانی

من از سر نوشتم تو از سرنوشت‌ام

من از سرکشیدن تو از سرگرانی

چه خواندی که از کوچه باغ اش نخواندند

چه گفتم که ناگفته باشی نهانی

به پیش ات سخن آن چنان می نماید

به تاتار مشک آورد ارمغانی

به برفاب شعرم نتابی اگر تو

کجا مردمان اش برند از روانی

نه بابک نژادم نه مزدک سرشت ام

که آن کاهلی کرد و این کامرانی

نمانم به مانی به آیین بودن

به آیین بودن نمانم به مانی

به میدان خانه گلاویز خویش ام

که را دست تدیبر پا در میانی

همه سرگذشت من از سر گذشتن

به دار اناالحق نه بر دار فانی

درست آمدم از دو سوی شکستن

همان این همینم همین آن همانی

ز چشمان خود چشم یاری ندارم

همه سوء ظن ام همه بدگمانی

به چادرنشین پدر مرده مانم

که می گیرد از مادر خود نشانی

چه حق ناشناس ام که با غیر گویم

نمک پاش زخم دل ام شد فلانی

شبانی نیاید ز گرگان گله

ز گرگان گله نیاید شبانی

زمینگیر خاک خراب ام چو گندم

سرود وطن گون عشق ام جهانی

به جغرافیای زمین زمانه

فلسطین تبارم ز بی خانمانی

منی را که از تیغ فرمان نبردم

چه فرمان نهم بر خط ایلخانی

کند نازکی های اندیشه این جا

لآلی طبع مرا ریسمانی

شیون فومنی

 

حاج آقای باقری تنها به یک بیت اکتفا کردند.

هم غم کنعانیان شد هم عزیز مصریان

لطف ها کرده به یوسف قصه ی پیراهن اش

 

جناب استاد کیانی غزلی ترکی خواندند:

عشق اگر عارض اولا داغ داشا بیرنورکیمی

اریدیب داغ داشی دا موم ائله یر طور کیمی

اوجالار شوکتی هرسر کی دوشر سئودایه

داره سرداراولارآخر سرمنصورکیمی

سئوگی بیرگوشه دلکش دی یانیق قلبیمیزی

گوشه گوشه دولانار نغمه ی ماهورکیمی

شورچشمانون ائدیب دیرمنی معشوقه طلب

ناشی خواننده نی مغرورائله ین شور کیمی

لبوون قندی، خمیرمایه ی عشقین گوجونه

می صهبایه دونوب قیرمیزی انگور کیمی

یانارام ای قار گوزگوزلروؤون قاره سینه

چکه ره م توستوسونو سینه مه  وافور کیمی

کونلوم ائل طایفاسی یوخ دویغولارین مدفنی دیر

گونوگون ده ن  سیخیلیر تنگه دوشن گور کیمی

من ایکی خاچ آرا گول صورتی گورجک بیلدیم

دل صدپاره می  تک خال   آپارار سور کیمی

گوزومون کورپه لری خیره  له نیب  صورتیوه

باشقا بیرکیمسه نی گورمز له  باخـارکور کیمی

دئمه وصل عالمی  عشاقه یاراشماز «یالقیز»

یاراشار اما نه جور؟ وصله ی ناجور کیمی

 

 

آقای دکتر وهابزاده بخش هایی از مقاله ی خود را با عنوان «مجلس و مجلسیان در دیوان حافظ» که پیشتر در روزنامه ی اطلاعات به چاپ رسیده است قرائت نمودند. ایشان یادآور شدند که حدود 50 بار در دیوان حافظ از مجلس و مجلسیان سخن به میان آمده است. مجلس انس 5 بار، مجلس روحانیان 3 بار، مجلس وعظ 2 بار، مجلس خاص 2 بار، و مجالس دیگر هر کدام 1 بار.

ز در در آ و شبستان ما منور کن

هوای مجلس روحانیان معطر کن

استاد سخنور یک شعر فارسی و یک شعر ترکی خواندند. بنده هم یک غزل فارسی خواندم.

چقدر خنده ی آن پسته ی دهان خوب است

چقدر طعم لب و طعم آن دهان خوب است

کنار کودکی ات با بهانه های عجیب

چقدر پرسه زدن زیر آسمان خوب است

شکوفه های تن ات بوی سیب می گیرد

وَ با تو طعم قشنگ ترنج و نان خوب است

بگیر بر سر من چتر گیسوان ات را

که بوسه های نهان زیر سایبان خوب است

مرا به خلوت چشم ات شبانه دعوت کن

که زیر سایه ی پلک تو روزمان خوب است

به شهر خواب تو پرواز کرده می بینم

چقدر منظره ی باز این جهان خوب است

کنار مخمل آواز روشن ات شبها

صدای ریزش مهتاب پرنیان خوب است

وَ گاه در دل گیلاس من هلاهل ریز

که با تو خوردن ازآن جام شوکران خوب است

اگر دوباره نیایی دوباره می میرم

که گاه مردن بی نام و بی نشان خوب است

 

 

استاد خلیل زاده(چاووش) تغزل قصیده ای در باره ی حضرت زهرا(س) را خواندند.

از همه زیبای زیبا آفتاب آفتاب

نوش ناب روشنا آیینه تاب آفتاب

سایه گونه گل وشان جمله طفیل شبنم اند

رشک طوبی سبز سبز  از آب ناب آفتاب...

استاد ائلچی شعر سربست ترکی نیمه بلندی را با عنوان «قیامت وانسان» خواندندکه تصویر آن به دست خط خوداستاد ارائه می شود:

 

 

 

 

 

 

 

آقای نوید آذربایجانی پیشنهاد چاپ دیوان استاد خامه یار را دادند و این بیت را از ایشان خواندند.

حَبذا در پیش یزدان چون علیلی نوحه گر

خُرما در روز میدان چون یکی اژدر نگر

و در ادامه شعری در قالب چارپاره از میرزا رحیم نژادسلیم متخلص به گویا ارائه دادند.

آرام و سبک نسیم احساس

خوابیده به روی برگ جانم

من غرقه به عطر شعر و نغمه

در روی پر فرشتگانم...

استاد شاهی یک غزل و چندین شعر دیگر در رثای حضرت فاطمه خواندند.

همچو خون کز خنجر ایام می ریزد به خاک

آبرو از مغزهای خام می ریزد به خاک

حسن ختام جلسه با حاج آقا اجاق نژاد بود.

ای تیغ نجات بخش حیدر بودی

از تیغ زبان خلق بهتر بودی

با این که شکافتی سرم را الحق

صد مرتبه مهربان تر از در بودی

 از استاد داوود کیانی(یالقیز) به جهت تنظیم نوشته ها و درج هنرمندانه ی تصاویر سپاسگزارم.

کاظم نظری بقا 

5/12/94