گزارش جلسه مورخ 25/2/97 انجمن ادبی حافظ

 

جلسه ساعت 10 شروع شد. مهمانان جلسه آقای رحیم عبداللهی راد دبیر پیشکسوت ریاضی و دکتر حمید عبداللهیان شهردار اردبیل بودند.جناب سخنور تفأل به دیوان حافظ کرده و غزل ذیل را قرائت نمودند.

بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد

هلال عید به دور قدح اشارت کرد

ثواب روزه و حج قبول آن کس برد

که خاک میکده عشق را زیارت کرد

مقام اصلی ما گوشه خرابات است

خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد

بهای باده ی چون لعل چیست جوهر عقل

بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد

نماز در خم آن ابروان محرابی

کسی کند که به خون جگر طهارت کرد

فغان که نرگس جماش شیخ شهر امروز

نظر به دردکشان از سر حقارت کرد

به روی یار نظر کن ز دیده منت دار

که کار دیده نظر از سر بصارت کرد

حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ

اگر چه صنعت بسیار در عبارت کرد

استاد شاهی در ویژه برنامه در ادامه ی جلسات پیش از آفات ذکر و عبادت به توقف و تقلب و توجه اشاره نمودند و در باره توجه مطالبی را بیان داشتند.

شروع شعرخوانی با جناب باغبانی بود. ایشان غزلی از حسین منزوی خواندند.

از زمزمــــه دلتنگیم، از همهمــه بیزاریم

نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم

آوار پریشانــی‌ست ، رو ســوی چـــه بگریزیم؟

هنگامه ی حیرانی‌ ست، خود را به که بسپاریم؟

تشویش هزار " آیا"، وسواس هزار "اما"

کوریم و نمی‌بینیم ، ورنه همه بیماریم

دوران شکوه بـــاغ از خاطرمان رفتــه‌ ست

امروز که صف در صف خشکیده و بی‌باریم

دردا کــه هدر دادیم آن ذات گرامی را

تیغیم و نمی‌ بریم، ابریم و نمی‌ باریم

ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب

گفتند کــه بیدارید؟ گفتیم کـه بیداریم

من راه تــو را بسته، تـــو راه مرا بسته

امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم

"حسین منزوی"

آقای لطفی غزلی ترکی خواندند.

قاییت ائویم ائشیگیم دیسکینیر آیاق سسینه

قالیب نه واخدی قاپیم پنجره م اویاق سسینه

دکتر شهریار نعمتی غزلی فارسی خواندند.

آقای فریاد غزلی ترکی خواندند.

دکتر وهابزاده مطلبی ارائه ندادند.

آقای سخنور غزل ترکی خواندند.

جناب کیانی شعری هجایی ارائه دادند.

بنده نیز غزلی فارسی خواندم.

دکتر لطف اللهیان در باره ی اشعار سروده شده و تطابق آن با وضعیت جامعه مطالبی بیان داشتند و یک رباعی از نظمی تبریزی در پایان ارائه نمودند.

کاشانه ی مردان اصیل است اینجا

من گفتم و شیخ صفی دلیل است اینجا

نظمی تو اگرچه نظم شیوا داری

از حد مگذر که اردبیل است اینجا

 

آقای دلاور قوام یک رباعی از  ابوسعید ابوالخیر خواندند.

وا فریاد ز عشق وا فریاد

کارم به یکی طرفه نگار افتادا

گر داد من شکسته دادا دادا

ورنه من و عشق هرچه بادا بادا

و یک غزل از حسین پاکدل

تنها میان غربت دنیا چه میکنی؟

دلبر که نیست، با دل تنها چه میکنی؟

از تُنگ کوچک ات به تقلا گریختی

با کوسه های وحشی دریا چه میکنی؟

یوسف پس از رها شدن از چاه بی کسی...

در بند انتخاب زلیخا چه میکنی؟

امروز در تلاش فراموش کردنی...

دیروز رفت، با غم فردا چه میکنی؟

ای پیرمرد خسته و دل تنگ اورشلیم

با خاطرات مسجدالاقصی چه میکنی؟

حرفی بزن یتیم پر از حرف و بی سواد

در قیل و قال جشن الفبا چه میکنی؟

حرفی بزن که نای تحمل نمانده است

تنها میان غربت دنیا چه میکنی؟

جناب جمشید جامعی شعری فارسی از رسول شریعتمداری خواندند.

•  باید از تلخی انگور گذشت تا به یک مستی جانانه رسید  

باید از شعله آتش بگداخت تا به افسانه پروانه رسید

 باید از پیشه ایوب رسید به وصالی که زلیخا نرسید

یا به اندازه یعقوب کشید شب یلدا و به فردا نرسید

دل ما را احدی آب نکرد به جز آن غمزه که دزدانه رسید

جناب بیوک جامعی اکتفا کردند به خوشامدگویی.جناب حاج باقری مطلبی ارائه ندادند. آقای عبداللهی غزلی فارسی از محمد سلمانی خواندند.

چرا  ز هم  بگريزيم ، راهمان  که  يکي  است

سکوتمان، غممان، اشک و آهمان که یکی است

چرا ز هم بگریزیم؟ دست کم یک عمر

مسير ميکده و خانقاهمان که يکی است

تو گر سپيدی روزی و من سياهی شب

هنوز گردش خورشيد و ماهمان که يکی است

تو از سلاله ليلی من از تبار جنون

اگر نه مثل هميم اشتباهمان که يکی است

من وتو هر دو به ديوار و مرز معترضيم

چرا دو توده ی آتش؟ گناهمان که يکی است

اگر چه رابطه هامان کمی کدر شده است

چه باک؟ حرف و حدیث نگاهمان که یکی است

جناب چاووش شعری ترکی خواندند.

سن قلم حقی یازیب عالمه نشر ائتمه لی سن

یوخسا آلچاق قورو چؤپ تک اوجاغا گئتمه لی سن

و نیز شعری در مورد مرحوم غفار مشهور به قافار تارزن معروف اردبیلی خواندند.

جناب اوچی شعری فارسی خواندند.

استاد ائلچی یک شعر بلند عاشورایی از مرحوم تاج الشعرا قرائت نمودند.

استاد شاهی که حسن ختام برنامه را اجرا نمودند غزلی فارسی خواندند.

من ترجمــة مبهم من شــــرح پریشـانم                  

من کلمه شهرآشوب من حرف خیابانم

نان بودش و می‌بخشید او حاتم طائی بود              

جان دارم و می‌بخشم من شاهی ایرانم

جلسه ساعت 30/12 به پایان رسید.

گزارش جلسه مورخ 18/2/97 انجمن ادبی حافظ اردبیل

انجمن در منزل بنده بود و تمامی اعضای انجمن حضور داشتند. آقایان رحیم عبداللهی راد، احسان محمدی، پیام جهانگیری، کریم عظیمی، شفیع شفیعی و دکتر امیر رجبی مهمانان جلسه بودند. پس از حافظ خوانی توسط جناب سخنور، استاد شاهی برنامه ویژه را اجرا کردند و سپس نوبت شعرخوانی دور اول آغاز شد

آقای حاج باقری غزلی فارسی از شاعران فارس زبان خواندند و جناب باغبانی فرصت را به شاعران مهمان واگذار کردند. جناب کریم عظیمی شعری از سهراب سپهری خواندند

چرا گرفته دلت ، مثل آنکه تنهایی

چقدر هم تنها 

 

خیال می‌کنم

دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی

دچار یعنی عاشق

و فکر کن که چه تنهاست

اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد

چه فکر نازک غمناکی

 

و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است

و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست

خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند

 

 و دست منبسط نور روی شانه آنهاست

نه، وصل ممکن نیست

همیشه فاصله‌ای هست

 

اگرچه منحنی آب بالش خوبی است

برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر

همیشه فاصله‌ای هست

دچار باید بود

و گرنه زمزمه حیرت میان دو حرف

حرام خواهد شد

 

و عشق

سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست

و عشق

صدای فاصله‌هاست

صدای فاصله‌هایی که

غرق ابهامند

جناب علی لطفی شعری ترکی خواندند و جناب کیانی شعر هجایی زیبایی با عنوان «دیوارلار» ارائه دادند

جناب جمشید جامعی و حاج بیوک جامعی از شعرخوانی صرف نظر کردند و جناب دکتر وهاب زاده به مسأله توقف در روانشناسی مرتبط با سخنان استاد شاهی اشاره کردند

دکتر شهریار نعمتی ابتدا چند بیت از مرحوم عاصم خواندند و سپس غزلی ترکی ارائه نمودند

آرزیم، ایتیردیگیم، اوره گیم، زندگانلیغیم

گئتدین سنین له گئتدی عزیزیم جاوانلیغیم

سن سیز بوتون جهان منه زنداندی سئوگیلیم

یعنی سن اولماسان هئچه ده یمز جاوانلیغیم

انسانه هر نه گلسه دئمک بیلگی دن گلیر

بیلدیم سعادت ایمیش او کئچمیش نادانلیغیم

ای کاش اجل گلیب آلا بو خسته جانیمی

بلکه جانیمدان اوندا چیخا خسته جانلیغیم

چاتسام سنه گؤزل دنیزیم چشمه دن دوری

میرواری میثلی گؤز یاشی دیر ارمغانلیغیم

اکدیم وفا نهالی جفا دردیم ای عجب

یا رب نه ترسه وئردی ثمر مهربانلیغیم

سندن دی سئوگیلیم بو هنرلر کی من ده وار

شیدالیغیم، شکسته لیگیم، باغری قانلیغیم

اولده نکته لر منه اؤیرتدی لبلرین

آخر بلای جانیم اولوب نکته دانلیغیم

سن سیز دئمک عؤمورسوز عؤمور سورموشم گولوم

عؤمروم، شیرین جانیم، نفسیم، زندگانلیغیم

آقای سخنور شعر ترکی خواندند.

بوجهان دا قرار اولمیاجاق

چون بو یئر پایدار اولمیاجاق

دئدین ایاممیز تاپار رونق

اِله بیر روزگار اولمیاجاق

ایری دیر طرح و شکلی بو چرخین

راست بوکجمدار اولمیاجاق

یئر دولوب اود الولی شیطاندان

اود الوسیز دیار اولمیاجاق

کسه جکلر حسینلرین باشین

کیمسه ده اختیار اولمیاجاق

شمرلر چوخ ولی حسینلر یوخ

قان تؤکنلر مهار اولمیاجاق

دهری ابلیسلر قومارلیاجاق

یئر بلادن کنار اولمیاجاق

زور و تزویر حکملر سوره جک

فقرا کامیار اولمیا جاق

زورسیزی زورلی هر زمان بوغاجاق

درده درمانگذار اولمیاجاق

سیخاجاق دهر حق سئور بوغازی

سینه لر بی فشار اولمیاجاق

ییخاجاق بیر چوخ ائولری یوخلوق

باغ آرا برگ و بار اولمیاجاق

فاقه و فقر حق یولون کسه جک

مین قیشا بیر باهار اولمیاجاق

اولاجاق هاممی زار و افسرده

عشق، ایمان وقار اولمیاجاق

کسه جک ظلم وارلیغین دامارین

روزگاردا دامار اولمیاجاق

خوش دولاندیردی ذوالفقاری علی

داها اول ذوالفقار اولمیاجاق

هر مدیر دارتاجاقدیر اوز دنینی

پاک بنیانگذار اولمیا جاق

حق اودورکی اونا حسین چاتدی

داها تکرار او یار اولمیاجاق

باغلاسام دا امیده ادراکی

اورک امیدوار اولمیاجاق

شاهلر مات ائدیب دی بو شطرنج

کاخلر پایدار اولمیاجاق

سن سخنور حسینه عاشق سن

اونون احبابی خوار اولمیاجاق

خرداد 1377

دور دوم شعرخوانی با آقای عبداللهی شروع شد و ایشان گزارشی از سفرشان به نیوزیلند دادند. آقای دکتر رجبی مطلبی در باب توقف ارائه کردند و جناب پیام جهانگیری  شعری سپید خواندند.

آقای احسان محمدی شعری فارسی خواندند.

عمری شکسته است اگر بال حاجتم

 دیگر بس است منتظر استجابتم

تنهایی ام بزرگتر از این جهان شده

من پادشاه مقتدر این حقارتم

روحم اگر چه کاسه ی صبری ست پر شده

شعری ست  عاشقانه بلندای طاقتم

عاشق زیاد داری و دیوانه بیشتر

دیوانه ام صدا بزن! اینطور راحتم

زخمی به عمق فاصله ی بین ما دوتا

دور آنقدر که درد ندارد جراحتم

چون شاعران غزل غزل از تو سروده اند

بی اختیار عاشق شاعر جماعتم

گفتم هر آنچه بی تو گذشت و نگفتنی ست

ظلمی که کرد با من بیچاره ساعتم

جناب شفیعی به مطلبی فرهنگی اشاره کردند و آقای اوچی سخنی نگفتند.

آقای قوام شعری از حسین جنتی خواندند.

بین ما " خطی ست قرمز " ، پس تو با ما نیستی

یک قدم بردار ، می بینی که تنها نیستی

... خیر خواهان توایم ای شیخ! ما را گوش کن،

فرصت امروز را دریاب ، فردا نیستی

یک سخن کافی ست گفتن، گر درین خانه کَس است

یا نشانی را غلط دادی به ما ، یا نیستی

هیچ می ترسی ز هول روز رستاخیز؟ نه

از مسلمانی همین داری که " ترسا " نیستی

ای که با یک سنگ کوچک، خاطرت گِل می شود،

مشکل از اطفال شیطان نیست، دریا نیستی

نیل در پیش و عصا در دست و فرعون از عقب،

فرق دارد آخر این قصه ، موسی نیستی 

 آقای فریاد غزلی فارسی خواندند و بنده نیز غزلی ترکی قرائت کردم

جناب چاووش قصیده ای ترکی خواندند

جناب استاد ائلچی شعر سپید خواندند و استاد شاهی برای حسن ختام غزلی فارسی ارائه نمودند

ز خط فاصله کم کن گلایه ای بت لولی

که جز ملال ندیدم من از تقرب طولی

جلسه ساعت دوازده و نیم شب به پایان رسید