گزارش مورخ 22/4/95 انجمن ادبی حافظ اردبیل

انجمن دیشب در منزل جناب جبرائیل نوید آذربایجانی برگزار شد. آقایان داود کیانی و توحید دلاور قوام غائبین جلسه بودند و جناب آقای احمد جباری مقدم و دکتر عابدیان مهمانان انجمن.
جلسه ساعت 15/10 شب با مدیریت جناب استاد شاهی و با فرستان صلوات بر ارواح شهدا و اسرای کربلا و اموات جمع حاضر و اعضای مرحوم انجمن و بزرگان علم و ادب مرحوم شده ی شهر اردبیل: نبانی و دکتر عناصری و مولایی و... و تبریز به ویژه مرحومان شکیب و شبخیز و عابد و حریرچی و شیدا و شهریار و... آغاز شد.

سپس جناب استاد سخنور تفألی به دیوان خواجه شیراز کرده و غزل ذیل را قرائت کردند.
حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
باده پیش آر که اسباب جهان این همه نیست
از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است
غرض این است وگرنه دل و جان این همه نیست
منت سدره و طوبی ز پی سایه مکش
که چو خوش بنگری ای سرو روان این همه نیست
دولت آن است که بی خون دل آید به کنار
ور نه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست
پنج روزی که در این مرحله مهلت داری
خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست
بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی
فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست
زاهد ایمن مشو از بازی غیرت زنهار
که ره از صومعه تا دیر مغان این همه نیست
دردمندی من سوخته ی زار و نزار
ظاهرا حاجت تقریر و بیان این همه نیست
نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولی
پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست
در مورد برخی از اصطلاحات عرفانی مثل غیرت و موضوعاتی چون غیریت جناب استاد شاهی از منظر عرفانی توضیحاتی دادند و نیز دکتر نعمتی به ایهام موجود در این ابیات و شیخ صنعان و ماجرایش اشاراتی داشتند.
برنامه ی بعدی را نگارنده ی این سطور اجرا کرد و مطلبی را با عنوان «در باره ی یادداشت نویسی» خواند که ذیلاً مشاهده می فرمایید.

در بارهی یادداشتنویسی
در آموزشهای مربوط به نویسندگی یکی از تأکیدهای نویسندگان این است که یادداشتهای روزانه داشته باشید. این یادداشتنویسیها میتواند قلم ما را روانتر ساخته و راه نویسندگی را هموارتر سازد. یکی از راههای نویسندهی خوب و تأثیرگذار شدن در واقع همین یادداشتنویسی است. از منظر تاریخی یادداشتنویسی اهمیت فوقالعادهای دارد. بخشهای مختلفی از تاریخ جوامع در متن و بطن همین یادداشتها نهفته است. همچنین از منظر سیاسی و از بُعد اجتماعی هم یادداشتنویسی مهم تلقی میشود. به یاد دارم در یکی از مجلات ادبی دههی هفتاد که در حال حاضر نام مجله را به یاد ندارم یادداشتهای جان اشتاین بک همراه نگارش خوشههای خشم چاپ میشد. شاید جذابیت این یادداشت ها کمتر از خود رمان خوشههای خشم نباشد. مخاطب ضمن این که از چند و چون و مراحل شکلگیری داستان اطلاع پیدا میکند، سمت و سو گیریهای ذهنی نویسنده، هنگام نگارش و تفکرات و تأملات او را میتواند رصد نماید. به تعبیری دیگر دنیای درونی نویسنده در این یادداشتها چهره مینماید و برای خواننده لذت دوچندانی میتواند داشته باشد. یادداشتهایی که سیاستمداران داشتهاند شاید از نظر حجم بیشترین یادداشتنویسیها را شامل شود. این نوع یادداشتها گوشههای پنهان و نامرئی تاریخ یک مملکت را در باطن خویش نهفته دارد. تاریخی که معمولاً به صورت رسمی هیچوقت نوشته نمیشود. تاریخ فینفسه خواندنی است و دانستن زوایای تاریک و مخفی آن جذابیت ویژهای دارد، لذا شاید طرفداران این گونه یادداشتهای تاریخی بیشتر از سایر مخاطبین انواع یادداشتنویسی باشد. برای مثال یادداشتهای اسدالله علم وزیر دربار پهلوی را میتوان ذکر کرد که از برخی مسائل رازآلود پرده بر میدارد.
یکی از محاسنِ نوشتنِ یادداشتهای روزانه این است که انسان با وضوحی اطمینانبخش از تغییراتی که دائماً از سر میگذراند آگاه میشود؛ تغییراتی که عموماً بهطورِ طبیعی به آنها اعتقاد دارد، آنها را حدس میزند و میپذیرد. در یادداشتهای روزانه شواهدی می یابیم دال بر اینکه در موقعیتهایی که امروز بهنظرمان تحمّلناپذیر میرسد زندگی کردهایم، به اطراف نظر انداختهایم و مشاهداتمان را نوشتهایم.(فرانتس کافکا، دفترِ یادداشتهای روزانه، ترجمهی بهرام مقدادی)
در این نوشته مختصراً از تعریف یادداشت، یادداشت اداری، یادداشتنویسی و خاطرهنویسی، یادداشتنویسی مقالهوار، یادداشتبرداری، یادداشتنویسی در حوزهی داستان و رمان و انواع دیگر سخن به میان خواهد آمد.
یادداشت چیست؟
در لغتنامهی دهخدا آمده است: یادداشت مصدر مرکب مرخم و یا اسم مصدر مرکب است و به معنای در حافظه نگاه داشتن و به خاطر آوردن است. همچنین به معنی یاد کردن است. این بنده را یادداشتی به خیر فرمایند(مقدمهی کلیات سعدی). موضوع و نکتهی مهمی را در دفتر یا ورقهای برای به یاد آوردن ثبت کردن. نکات مهم و مشخصات موضوعی را به طور زبده و خلاصه نوشتن یا آن ها را برای به یاد آوردن ثبت کردن: یادداشتهای قزوینی. یادداشت پرداخت؛ رسید پرداخت؛ یادداشتی است که در هنگام پرداخت پولی از طرف بانک برای مشتری فرستاده شود. دفتر که برای ثبت تعلیقههاست. دفتر یا اوراقی به هم بسته نوشتن موضوعات فوری و لازم را. در تداول امور سیاسی نامهی گلهآمیزی است که وزارت خارجه ی دولتی به عنوان دولت دیگر میفرستد و در آن از مسائل مربوط به نقض عهد و مودت نامه یا اقدامات مخالف روابط دوستانه و غیره گفتگو و شکایت میکند.
یکی از اصول هشتگانهی فرقهی نقشبندیه و آن عبارت است از دوام آگاهی به حق بر سبیل ذوق و بعضی گفتهاند حضور بیغیبت است و برخی گفتهاند مشاهده(= استیلاء شهود حق بر دل) به توسط حسب ذاتی عبارت از حصول یاداشت است.(از رشحات عینالحیات).
یادداشتنویسی و انواع ادبی
نوع ادبی یکی از شعبهها و مباحث نطریهی ادبیات و موضوع اصلی آن طبقهبندی آثار ادبی از نظر ماده و صورت در گروههای محدود و مشخص است.(انواع ادبی شمیسا، ص25).
در انواع ادبی هدف اصلی طبقهبندی کردن بر حسب ساختمان آثار ادبی و مختصات درونی و ساختاری آنهاست.(همان، 26). انواع ادبی در اعصار مختلف دستخوش تغییر میشوند و یک نوع ادبی ممکن است مختصاتی از انواع دیگر را هم داشته باشد. مفهوم نوع ادبی گاهی به سبک نزدیک میشود.(همان، 53).
دکتر سیروس شمیسا در کتاب انواع ادبی در فروع زندگینامهنویسی به یادداشت نویسی هم اشاره میکند.«از برخی از نویسندگان یادداشتهایی به جا مانده که جنبهی هنری و ادبی دارد مثل یادداشتهای کافکا که هستهی برخی از آثار او را میتوان در آنها تمییز داد.(شمیسا،1370: 299). شمیسا خاطرهنویسی، سفرنامهنویسی و تذکرهنویسی را هم زیر مجموعهی زندگینامهنویسی محسوب کرده است.
یادداشت اداری
گونهای از نوشتار است که در ادارات معمولا برای سرعت بخشیدن به جریان برخی از کارها رواج دارد. «یادداشت اداری از تمامی ویژگیهای نامهی اداری برخوردار نمیباشد، اما چون در برخی از موارد به عنوان سند و مدرک میتواند ملاک عمل قرار گیرد، باید بوسیلهی مقام صلاحیتدار امضا شود و برای انجام یافتن امور اداری و مالی در دفتر اندیکاتور ثبت گردد. معمولا از یادداشت اداری برای دستور پرداختها و یا جلوگیری از اجرای کار، و یا تسریع در جریان یک امر فوری و ضروری استفاده به عمل میآید.(آیین نگارش مکاتبات اداری، ص 58).
یادداشتبرداری(نتنویسی)
به نوشتههایی اطلاق میشود که معمولا در حین مطالعه یا هنگام حضور در کلاس درس و یا هرگونه کلاسهای آموزشی توسط شخص یادگیرنده از نکات مهم و اصلی مطالب گفته برداشته میشود. یادداشتبرداری باعث تثبیت مطلب در ذهن میشود. از مراجعهی مکرر به متن اصلی جلوگیری میکند. از هدر رفتن وقت ممانعت به عمل میآورد. البته میتوان یادداشتبرداری را نوعی خلاصهنویسی هم قلمداد کرد. یادداشتبرداری رونویسی کردن و نسخهبرداری نیست و کاری خلاقانه محسوب میشود(سایت کانون قلمچی، غلامحسین ارشادی، مقالهی ملاحظاتی در بارهی یادداشتبرداری).
یادداشتنویسی در مطبوعات
یادداشتنویسی را یکی از گونهها یا ژانرهای روزنامهنگاری دانستهاند. طبیعت این ژانر به گونهای است که علاوه بر روزنامهنگاران، صاحبان فکر و قلم در حرفههای گوناگون نیز ممکن است آن را برای رساندن صدای خود به کار گیرند. با این وجود میتوان گفت که یادداشتنویسی در روزنامهنگاری ایرانی با روزنامهنگاری غربی و به خصوص آمریکایی تفاوتهایی را هم در نحوهی پرداخت و هم در نحوهی انتشار دارد.(https://ijnet.org>blog).
به یادداشتنویسی در مطبوعات فیچر هم گفته میشود. این گونه یاداشتها بیشتر در روزنامهها صبغهی سیاسی دارد. از انواع آن میتوان اشاره کرد به: فیچر خبری، فیچر بدون زمان، فیچر یا گزارش خبری به عنوان پیش در آمد، فیچر جذاب، فیچر مشارکتجویانه، طرح ساده ، مطالبی بر مبنای نطرات شخصی و مقالات کوتاه روزانه.( سایتwww.madiamanagement.ir)
یادداشتنویسی مقالهوار
برای مثال میتوان از یادداشتهای غلامحسین یوسفی و یا عبدالحسین زرینکوب یاد کرد. این نوع یادداشتها معمولاً طولانیترند و شاید بتوان آن را نوعی از روزنامهنگاری به حساب آورد. در این یادداشتها از مباحث و مسائل به روز و مرتبط که در رسانهها و مطبوعات نقل و منتشر میشود سخن به میان میآید. نویسنده نظر انتقادی خود را در بارهی مسائل مطروحه توضیح میدهد. در این گونه یادداشتها اغلب از ارجاعات و رفرنسهای معمول در مقالات علمی استفاده نمیشود و شرح و تفسیر و توضیح موضوع با استفاده از دانشهای پیشین که در ذهن نویسنده پیشتر انباشته شده است صورت میگیرد.
نوع دیگری از یادداشتنویسی هم وجود دارد که بیشتر تحقیقی است و حین مطالعات عالمانه برداشته میشود، مثل یادداشتهای علامه قزوینی. علامه قزوینی حین مطالعه، واژگان و مصطلحات خاصی را یادداشت و در بارهی آن توضیحات مختصری ارائه میکند و گاه به کتاب یا محل دیگری برای بررسی بیشتر ارجاع میدهد. ایرج افشار در بارهی این یادداشتها مینویسد: «یادداشتهای قزوینی یکی از نمونههای برجسته و ماندگار و سرمایههای آغازین برای تحقیقات ایرانشناسی از روزگارانیست که پژوهشهای مربوط به متنشناسی و بازیابی نسخههای خطی و موشکافی در جوانب تاریخی و بازشناسی لغوی و دقایق دیگر از این دست برای ما شناخته نبود و بیهیچگونه تردید شادروان علامه میرزامحمدخان قزوینی در اروپا آغازگر و پیشگام و آموزگار راستین در این نوشته است.(یادداشتهای قزوینی، جلد1، ص1).
نوعی یادداشتنویسی خاص(هنگام نوشتن رمان)
چنان که اشاره شد برخی از نویسندگان در کنار نوشتن رمان، یادداشتهایی هم در ارتباط با نگارش رمان مینویسند. از شخصیتهای داستانی، از رخدادها و عناصر مختلف داستانی، از موقعیتهایی که میتوانستند ایجاد کنند و... برداشتهای خود را به رشتهی تحریر در می آورند. نمونه را میتوان به یادداشتهای جان اشتاین بک در هنگام نوشتن رمان خوشههای خشم اشاره کرد.
عنوان رمان و داستان
گاهی کلمهی یادداشت بر عناوین برخی از رمانها ظاهر میشود مثل یادداشتهای یک نفر دیوانه، نوشتهی نیکلای گوگول و گاهی هم این عنوان در کتابهایی درج میگردد که در نوشتن داستانها و رمانها برای نویسندگان پیشزمینههای ذهنی و فکری را فراهم میآورند. مثل یادداشتهای یک دیوانه نوشتهی فرانتس کافکا.
یادداشتنویسی و خاطرهنویسی
از آنجایی که یادداشتها به نوعی در دل خود حامل خاطرههای نویسندگان آنهاست، پس یادداشتنویسی و خاطرهنویسی همسانیها و همانندیهای نزدیکی با هم میتوانند داشته باشند. شاید به بیانی دیگر بتوان گفت که یادداشتنویسی در زیرمجموعهی خاطرهنویسی قرار میگیرد.
اشاره به چند مورد یادداشتنویسی
دکتر جواد وهابزاده از سال 1342 شمسی یادداشتهای روزانه دارند. اخیراً دفتر یادداشتهایشان را مشاهده کردهام و تعدای از یادداشتهای تاریخی را ایشان برای من قرائت کردهاند. نوشتن بیش از پنجاه سال خاطره دقیقاً نیازمند عشق و علاقهی وافری است که هر کسی را توان ادامهی آن نیست. از سوی دیگر نوشتن دراز مدت، اهمیت این نوع ادبی را برای ما روشن میسازد. در همین یادداشتها میتوان گوشههای پنهانی از تاریخ معاصر اردبیل و منطقه و ایران را واکاوی کرد. نویسندهی این سطور نیز به جهت فهم ابعاد تاریخی و اجتماعی و هنری و ادبی این نوع ادبی چندی است اتفاقات مربوط به حوزهی شعر و شاعری را که خود بخشی از آن است در دفترچهای یادداشت میکند و افسوس میخورد که چرا این مهم را پیشتر درک نکرده و دست به کار نشده است. البته شایستهی ذکر است که بخشهای مهمی از خاطرات شاعرانهگی را در بیش از سی سال گذشته که باز مربوط به حوزهی شعر اردبیل و بزرگان آن است به رشتهی تحریر درآورده است و انشاءالله در موعد معین به حول و قوهی الهی و با رعایت جوانب مختلف منتشر خواهد کرد. یک نمونه از یادداشتهای روزانهی خود را در این جا نقل میکنم.
جمعه 7/3/95
امروز با دکتر محسن رجاییپناه تماس داشتم. انسان بسیار بیپیرایه و دوست داشتنی هستند. مقالهی ایشان را باعنوان «آن مرد در باران آمد» امروز خواندم که در بارهی محمد بهمنبیگی مؤسس مدارس عشایری ایران و نویسندهی کتاب مشهور «بخارای من ایل من» نوشته بودند. جناب رجاییپناه گفتند که از سال 1351 برای آموزش عشایر به مغان آمدم و به مدت 4 سال آموزش دادم و بعد به دانشسرا رفتم. از خاطرات خود با بهمنبیگی گفتند و از ویراستاری کتابهای ایشان و این که بهمنبیگی چقدر به او علاقه داشته. بیش از 70 جلد کتاب ویراستاری کردهاند، 2 جلد کتاب شعر منتشر کردهاند و دیگر آثارشان هنوز چاپ نشده است، اما برای چاپ آماده کردهاند. گزارشگری صدا و سیما کردهاند و گزارشهای زیادی را نوشتهاند. سال 2003 از طرف یونسکو تجلیل شدهاند. سال 4 ابتدایی بودند که بهمنبیگی برای بازدید به کلاس آنها آمده و مقالهی «آن مرد در باران آمد» هم گزارش همین دیدار است.هم اکنون در شیراز کلاس آموزش زبان ترکی دارند و ظاهراً گزارشگر رادیو اهواز هم هستند. معلم بازنشسته هستند. میگفتند چندین دانشآموز از طایفهی جهانخانملو هنوز هم با من ارتباط دارند. آدرسش در شیراز را گرفتم تا در روزهای آتی چند جلد کتاب برایش پُست کنم.
20/4/95
آقای حاج احمد جباری مقدم سلام و عرض ادبی داشتند به اعضای انجمن و مختصری در باره ی شخصیت علمی و بین المللی دکتر عابدیان برای انجمن توضیحاتی دادند و به دنبال آن جناب دکتر عابدیان که یک حقوقدان برجسته و بین المللی هستند و در دادگاه بین المللی لاهه در هلند داور ایران به ویژه در پرونده های دعاوی بین آمریکا و ایرانند عرض سلام و ادب داشتند و ضمن تشکر از اعضای انجمن ابراز داشتند که من دوستدار و طالب و عاشق ادب و شعرم و در ادامه غزلی مشهور و ترکی از استاد شهریار را خواندند.
اولدوز سایاراق گوزله میشم هر گئجه یاری
گئج گلمه ده دیر یار یئنه اولموش گئجه یاری
گؤزلر آسیلی یوخ نه قارالتی نه ده بیر سس
باتمیش قولاغیم گؤرنه دؤشور مکده دی داری
بیر قوش آییغام! سویلیه رک گاهدان اییلده ر
گاهدان اونودا یئل دئیه لای-لای هوش آپاری
یاتمیش هامی بیر آللاه اویاقدیر داها بیر من
مندن آشاغی کیمسه یوخ اوندان دا یوخاری
قورخوم بودی یار گلمه یه بیردن یاریلا صبح
باغریم یاریلار صوبحوم آچیلما سنی تاری!
دان اولدوزی ایسته ر چیخا گؤز یالواری چیخما
او چیخماسادا اولدوزومون یوخدی چیخاری
گلمز تانیرام بختیمی ایندی آغارار صبح
قاش بیله آغاردیقجا داها باش دا آغاری
عشقین کی قراریندا وفا اولمیاجاقمیش
بیلمم کی طبیعت نیه قویموش بو قراری؟
سانکی خوروزون سون بانی خنجردی سوخولدی
سینه مده أورک وارسا کسیب قیردی داماری
ریشخندله قیرجاندی سحر سویله دی: دورما
جان قورخوسی وار عشقین اوتوزدون بو قماری
اولدوم قره گون آیریلالی او ساری تئلدن
بونجا قره گونلردی ائدن رنگیمی ساری
گؤز یاشلاری هر یئردن آخارسا منی توشلار
دریایه باخار بللی دی چایلارین آخاری
از بس منی یاپراق کیمی هیجرانلا سارالدیب
باخسان اوزونه سانکی قیزیل گولدی قیزاری
محراب شفقده اؤوزومی سجده ده گؤردوم
قان ایچره غمیم یوخ اوزوم اولسون سنه ساری
عشقی واریدی شهریارین گوللی- چیچکلی
افسوس قارا یل اسدی خزان اولدی بهاری

آقای باغبانی غزلی فارسی از حسین منزوی خواندند.
یک بوسه که از باغ تو چینند به چند است؟
پروانه ی تاراج گلت بند به چند است؟
خالی شدم از خویش و به خالت نرسیدم
آخر مگر این دانه ی اسفند به چند است؟
یک نامه به نامم ننوشتی مگر آخر
کاغذ به سمرقند تو ای قند! به چند است؟
نرخ لب پر آب تو و شعر تر من
در کشور زیبایی تو چند به چند است؟
با دار و ندار آمده ام پیش تو، پرکن!
غم نیست که پیمانه ی سوگند به چند است؟
وقتی که به عمری بدهی لب گزه ای را
در تعرفه ی عشق تو لبخند به چند است؟
یک، ده، صد و بیش است خط ساغر عشاق
تا حوصله ی ذوق تو خرسند به چند است؟
دل مجمر افروخته ام برد و نگفتند
کاین آتشِ با نور همانند به چند است؟
چند ارزدم آغوش تو در هرم کویری؟
چندین بغل از برف دماوند به چند است؟
آقای علی لطفی(همایون) شعری ترکی خواندند.
هر سئله کؤره لن داغ داش دئییلم
هر آیاغا دوشن من باش دئییلم
صداقت گؤزونده قان یاش دئییلم
یوواسی داغیلان قوشا دولغونام
*
شیرین سؤزومدی بو آجی گؤز یاشیم
حسرتیم غمیم دی بلالی باشیم
اورکده یاشایان آق یول یولداشیم
یوواسی داغیلان قوشا دولغونام
*
بولوددان دولغونام، سئلدن آغلاغان
دیار دیار کؤچن یئلدن آغلاغان
آرخاسی ییخیلان ائلدن آغلاغان
یوواسی داغیلان قوشا دولغونام
*
روحوما ساریشان یاشیل سارماشیق
عؤمرومه گونومه اینجه یاراشیق
گؤزومه کؤنلومه یاییلان ایشیق
یوواسی داغیلان قوشا دولغونام
*
سئوگیسی اووجوندا چیرپینان منم
یاغیشلار سانجی سین چکن آق چنم
بیلمیرم گوناهکار سن سن یا منم
یوواسی داغیلان قوشا دولغونام
*
قوجاغیمدا ملر سازا گیلئیلی
قانادای سیناندان نازا گیلئیلی
یازیسیندان یورغون یازا گیلئیلی
یوواسی داغیلان قوشا دولغونام
*
یازا دئنن بیر گون سولور تؤکولور
آغاجلاری ساچین یولور تؤکولور
آرزولاری گؤزون بولور تؤکولور
یوواسی داغیلان قوشا دولغونام

سپس بنده یک غزل فارسی و یک غزل ترکی خواندم.
در اینجا وعدهها و گفتهها حرف است و دیگر هیچ
بهاران، ناگهان آبستن ِ برف است و دیگر هیچ
در این شهر گداپرور کسی دنبال شاهی نیست
به دست هر گدایی کو به کو ظرف است و دیگر هیچ
کسی را اشتیاق فهم نحو و فحص معنا نیست
کنون دوران لفظ و سلطهی صرف است و دیگر هیچ
بو یئرده ادعالر چوخ عمللر آز، اورکلر قان
در اینجا بحر دانش، حوض بیژرف است و دیگر هیچ
به کوهستان ِ اینجا لالهای عاشق نمیروید
شقایقهای این گلخانه، شنگرف است و دیگر هیچ
تفاخرهایمان را ریشه در حکمت نمیبینم
کلاه سروریها صاف و بیطرف است و دیگر هیچ
بقا
كؤنول كؤنول سيزه غربت ده ناله دن يازيرام
سينيق سينيق آيا، ايوان دا هاله دن يازيرام
آران دا بولدوزرين قانلي قيناغين گؤروره م
چمن چمن پوزولان غملي لاله دن يازيرام
زامان دوداق لارينا بوش پياله لر چيله نيب
چاخيرچاخير اوره يه قان پياله دن يازيرام
آياق لانيبدي شوخوم لوق دا آرزولار چيچه ييم
نه آرزو بير تيكه روح مچاله دن يازيرام
بولاق بولاق قورويوب بختيمين ايشيق گؤزه سي
قارانليغا بورولان كور شلاله دن يازيرام
حكايه لر پوزولوب، قالماييب دي ني ده نوا
اوتورموشام هله پيس پيس نواله دن يازيرام
بوداق بوداق باهاري داللاييب دي كوز دولوسو
دايانميشام هله من رقص ژاله دن يازيرام
نه دالغادالغا قاليب بوغداليق نه بلدرچين
نه دنسه من هله يئردن، قباله دن يازيرام
بهارلي سؤزلره نئيليم كاغيذ عطيرلنمير
نه دن بقا! سيزه من زركلاله دن يازيرام

در ادامه جناب دکتر شهریار نعمتی غزلی دلنشین به زبان ترکی خواندند.
گئجه یولدان یئتیشرکن باشیما غم تؤکولور
سانکی هر بیر توکومه یئددی جهنم تؤکولور
جناب استاد چاووش شعری فارسی خواندند.
جناب استاد فریاد یک شعر ترکی و یک شعر فارسی خواندند.
دوست دارم شبت سحر باشد
با تو باشد، هنر اگر باشد
دوست دارم که شام غم هایت
مثل صبحانه مختصر باشد
گریه هایت همیشه از سر شوق
خنده هایت پر از شکر باشد
در شب و روز شهر، دف بزنی
گوش شیطان شهر کر باشد
خواب باشی و زنگ در بخورد
یک قدم دوست پشت در باشد
دور مرز تمام دنیا، کاش
لشکر عشق مستقر باشد
عین و شینی که قاف دارد کاش
رمز نابودی تبر باشد
ناله ای تیز و شیشه ای دارد
هر دلی که شکسته تر باشد
خط کبریت بی خبر خواناست
کاش فریاد، شعله ور باشد
اسد نیکفال- فریاد – 22/4/95
آقای نوید اذربایجانی و فرزندشان صفا و آقای حاج باقری مطلبی ارائه نکردند. آقای جمشید جامعی داستانی آموزنده و شعری از مولانا خواندند.

جناب استاد سخنور دو غزل ترکی خواندند.
علی کیمین بیر اوغول روزگار گؤرمیه جک
نه روزگار کی لیل و نهار گؤرمیه جک
داها اونون کیمی بیر پهلوان نام آور
نه صبح و شام، یمین و یسار گؤرمیه جک
قراری اهل جهانین او شاهه باغلیدی
جهان محال دیر اونسوز قرار گؤرمیه جک
بویوردی نفسین آتین ای بشر مهار ائیله
وگرنه غیر عذاب و فشار گؤرمیه جک
یئر عالمی دل آچیب گؤیلره ائدر اعلان
فلک علی کیمی بیر شهریار گؤرمیه جک
گونش او هیبت ایلن تکجه بیر علی گؤردی
کی بیر داها ائله بیر شهسوار گؤرمیه جک
محال دیر دوغا بیرده علی بو دهر آناسی
حیات اوزو ائله بیر نامدار گؤرمیه جک
بو کهنه کار فلک بی شمار دور ائده جک
ولی او شه کیمی بیر شاهکار گؤرمیه جک
عدالتیندن اونون آلنی پارچالاندی درین
داها عدالت اوزون روزگار گؤرمیه جک
سخنورا سؤزه سون قوی علی سؤزه سیغماز
بشر گؤزو او گؤزللیکده یار گؤرمیه جک

جناب استاد بیوک جامعی غزلی فارسی از سیمین بهبهانی خواندند.
به زنده ماندن در اين ديار/چه پاي سختي فشرده امچه مرگ ها آزموده ام / ولي- شگفتا- نمرده ام
در آن دو مشک سفيد صاف/ به سينه روستايي اش چه نوش با شير دايه بود / که مايه از خضر برده ام؟
نه خضر، بل چون کلاغ پر / به سبز و زرد و به گرم و سردگذشتن چار فصل را / قريب سيصد شمرده ام
غم عزيزان و دوستان /- يکي به غربت، يکي به بند-چنين نفس گير مانده دير / چو بار سنگيني به گرده ام
نه يک نه دو، بل که بارها / به سوگ ياران نشسته امز خيل مژگان به پشت دست / سرشک خونين سترده ام
به قتل عام فجيع باغ / کلام تلخم شهادتي استنداده ام دسته گل به آب / به خاک، اما، سپرده ام!
اگر چه در چشم بد کنش / سلاله سم و سوزنمبه سخت جاني، ولي، چو کاج / به خاک خود پا فشرده امبه فسفرين استخوان خويش/هنوز کبريت مي کشمعدو مبادا گمان برد / که چون شراري فسرده ام
من آن شبانم که گر شبي / فغان بر آرم که " آي گرگ"!به روز، دشمن يقين کند / که گرگ را دوش خورده ام!
آقای دکتر وهابزاده تضمین غزلی از حافظ را خواندند. و در توضیح این تضمین اضافه کردند که مناسبت آن به دهه ی شصت برمی گردد که در آمریکا شروع به طبابت کرده بودند که بزرگان دانشگاهی از جمله ریاست وقت دانشگاه مهندس پریوند و امام جمعه اردبیل مرحوم آیت لله مروج اصرار بر بازگشت او می کنند و ایشان طبابت در آمریکا را رها کرده و به اردبیل باز میگردند.
سراپردهی وصال
چرا به خلوت دل شرمسار خود باشم
جدا ز یار خود و غمگسار خود باشم
چرا به حسرت ایل و تبار خود باشم
«چرا نه در پی عزم دیار خود باشم
چرا نه خاک سر کوی یار خود باشم»
نه رنگ مهر و محبت نه اهل دل یابم
ز هجر یوسف شهرم در آتش و آبم
در اشتیاق شبی در میان احبابم
«غم غریبی و غربت چو برنمیتابم
به شهر خود روم و شهریار خود باشم»
خوشا رها ز همه بحث قیل و قال شوم
رها ز وسوسهی نام و جاه و مال شوم
به شهر ِ یار رسم، رَسته زین ملال شوم
«ز مَحرمان سراپردهی وصال شوم
ز بندگان خداوندگار خود باشم»
هوای مسکن مألوفم از جهان اولی
نسیم کوی نگارم، دوای جان اولی
ز غیر و صحبت او یار همزبان اولی
«چو کار عمر نه پیداست باری آن اولی
به روز واقعه پیش نگار خود باشم»
دیار ما همه جا لطف شهروندی بود
نه خاطری دُژَم و نی غم و نژندی بود
مرا به خال لبی چشم آزمندی بود
«همیشه شیوهی من عاشقی و رندی بود
دگر بکوشم و مشغول کار خود باشم»
چه جای شکوه ز بی مهری اَر کند دوران
که نکتههاسب بسی بر من و شما پنهان
رسد به گمشدهاش پیر کلبهی احزان
«ز دستِ بختِ گرانخواب و کار بیسامان
گَرَم بُود گلهای رازدار خود باشم»
دلم ز شعبدهی عقل، خون شود حافظ
بر آن بُود که به دشتِ جنون شود حافظ
رها چو «منشی» از این چند و چون شود حافظ
«بُود که لطفِ ازل رهنمون شود حافظ
وگرنه تا به ابد شرمسار خود باشم»
نیویورک- بهار 1368
آقای ائلچی غزلی ترکی خواندند و استاد شاهی یک غزل ترکی و یک غزل فارسی قرائت کردند که در این جا غزلی فارسی استاد شاهی را مشاهده می کنید.
گر بخواهی چون امیران عیش در دنیا کنی
باید اول از مقام درک استعفا کنی
آن دو نخ دین تو را هم می دهد آخر به باد
این دو مشت ایمان و اخلاصی که قرض از ما کنی
تا که با صرصر گرفتی انس دانستم که تو
می توانی حکم قتل باغ را اجرا کنی
دشت را هم از وحوش ایمن توانی کرد، اگر
جانماز خویشتن را پهن در صحرا کنی
حرف از این باریک تر می شد که زلفت برنتافت
گفت ای بیچاره از ما بی جهت شکوا کنی
خواهی ار روی زمین با عدل پُر گردد تمام
باید اول با تمام آسمان دعوا کنی
گفتم ای شوخ از خدا خواهم بلایی چند گفت
شاهیا حاشا بلایی مثل خود پیدا کنی
گفتمش آموختم از شیخ و واعظ چند پند
گفت حالا می توانی چند دکان وا کنی

آقای جباری مقدم در نوبتی دیگر از مرحوم مولایی سخن گفتند و از این که سال های مدیدی با هم بوده اند. همچنین اظهار داشتند در روز فوت ایشان به جهت تألمات شدید روحی به دیوان حافظ تفأل زدم که این غزل آمد.
خوش خبر باشی ای نسیم شمال
که به ما میرسد زمان وصال
قصّةُ العشقِ لا انفصام لها
فُصِمَت ها هُنا لسانُ القال
ما لِسَلمی و من بذی سَلَمِ
أینَ جیرانُنا و کیف الحال
عَفَتِ الدارُ بعدَ عافیةٍ
فاسألوا حالَها عَنِ الاطلال
فی جمالِ الکمالِ نِلتَ مُنی
صَرَّفَ اللهُ عَنکَ عَینَ کمال
یا برید الحِمی حَماکَ الله
مرحباً مرحباً تعال تعال
عرصهٔ بزمگاه خالی ماند
از حریفان و جام مالامال
سایه افکند حالیا شب هجر
تا چه بازند شب روان خیال
ترک ما سوی کس نمینگرد
آه از این کبریا و جاه و جلال
حافظا عشق و صابری تا چند
نالهٔ عاشقان خوش است بنال
در پایان برنامه جناب دکتر عابدیان نیز در باره ی مرحوم مولایی سخن گفتند و بیتی از حافظ را خواندند و اشاره کردند که مرحوم این بیت حافظ را بسیار دوست داشتند.
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
جناب دکتر عابدیان اظهار داشتند که در خدمت شما بودن برای من سعادتی بود و برای همه آرزوی سعادت و عاقبت به خیری داشتند.
جلسه ساعت 30/12 خاتمه یافت.
کاظم نظری بقا
24/4/95









