گزارش جلسه مورخ 17/5/96 انجمن ادبی حافظ اردبیل

 

انجمن در منزل جناب جمشید جامعی منعقد بود. کلیه اعضا در جلسه حضور داشتند. جلسه با سخنان استاد شاهی آغاز و در ادامه جناب استاد سخنور تفألی به دیوان حافظ زدند و شعر ذیل را خواندند.
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشق روی گل با ما چه‌ها کرد
از آن رنگ رخم خون در دل افتاد
وز آن گلشن به خارم مبتلا کرد
غلام همت آن نازنینم
که کار خیر بی روی و ریا کرد
من از بیگانگان دیگر ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
گر از سلطان طمع کردم خطا بود
ور از دلبر وفا جستم جفا کرد
خوشش باد آن نسیم صبحگاهی
که درد شب نشینان را دوا کرد
نقاب گل کشید و زلف سنبل
گره بند قبای غنچه وا کرد
به هر سو بلبل عاشق در افغان
تنعم از میان باد صبا کرد
بشارت بر به کوی می فروشان
که حافظ توبه از زهد ریا کرد
وفا از خواجگان شهر با من
کمال دولت و دین بوالوفا کرد


نوبت اول شعرخوانی را جناب حاج باقری آغاز کردند و شعری از غلامرضا طریقی خواندند.
اشکی که روی گونه ی ما خط کشیده  است
خون ِمقطری ست که رنگش پریده است
هر اشک ما چکیده ی صدها شکایت است
امشب ببین چقدر شکایت چکیده است!
قلب من و تو گنبد سرخی است که در آن
روح رحیم حضرت عشق آرمیده است
مقرون به صرفه نیست که عاشق شویم چون
دوران اوج عشق به پایان رسیده است
اینجا مشخص است که گنجشک چند بار
از لانه اش بدون مجوز پریده است!
حتی مشخص است کجا و چگونه شمع
پروانه را شبانه به آتش کشیده است!
در شهر ما بهارِ پر از گل رباعی است
پاییز، مثنوی ست، زمستان قصیده است
من شاعر قصیده ام اما دو خط کج
با پنبه ای سر سخنم را بریده است!
طبق مقررات غزل گفته ام ولی
حرفی غریبه بین حروفم خزیده است
شاعر پس از تحمل تبعید در وطن
بنیانگذار دولت ِ قدرت ندیده است!


جناب استاد نوید آذربایجانی شعری از فیض کاشانی خواندند.
یاران می ام  ز بهر خدا در سبو کنید
آلوده غمم به میم شست و شو کنید
جام لبالب می از آن دستم آرزوست
بهر خدا شفاعت من نزد او کنید
چو مست می شوید ز شرب مدام دوست
مستی بنده هم به دعا آرزو کنید
ابریق می دهید مرا تا وضو کنم
در سجده‌ام به جانب میخانه رو کنید
بیمار چون شوم ببریدم به میکده
از بهر صحتم به خم می فرو کنید
از خویش چون روم به میم باز آورید
آیم به خویش باز میم در گلو کنید
وقت رحیل سوی من آرید ساغری
رنگم چو زرد شد به میم سرخ رو کنید
تابوت من ز تاک و کفن هم ز برگ تاک
در میکده به باده مرا شست و شو کنید
تا زنده‌ام نمیروم از میکده برون
بعد از وفات نیز بدان سوم رو کنید
در خاکدان من بگذارید یک دو خم
دفنم چو می کنید میم در گلو کنید
از مرقدم به میکده‌ها جویها کنید
از هر خم و سبوی رهی هم به جو کنید
دردی کشان ز هم چو بپاشد وجود من
در گردن شما که ز خاکم سبو کنید
ناید به غیر ریزهٔ خم یا سبو به دست
هر چند خاکدان مرا جست‌وجو کنید
بی بادگان چو مستیتان آرزو شود
آیید و خاک مقبرهٔ فیض بو کنید


آقای استاد چاووش شعری فارسی و جناب لطفی شعری ترکی خواندند.
در ادامه جناب استاد کیانی شعری ترکی ارائه دادند که در ذیل مشاهده می فرمایید.
دوشوبدو دربدر ، آصلان كيمين ياووزلاريميز
ز بس كي قيمته ميندي  تمام اوجوزلاريميز
دوشونجه چکدی جلو چیخدی جیرانین داغینا
شه هرده ن آرتيق اوزاق قالماسين قودوزلاريميز
(پلنگ لی) داغلارا چوخداندی تولکولر داراشیب
دونوبدو (قُوزلو)دا اوتراق ائدیر (اوغوز)لاریمیز
دادانميشيق شيره يه ، دوز چوره ك بيلن يوخدو
گؤوه ردی ساخسی نمکدان دا ، شه لی دوزلاریمیز
اوباشدانین بانی خلقین قولاغ لارین دا باتیب
کسیلدی یادلارا اِکرام ایچون خوروزلاریمیز
که کیل لی شوخ فره لر قونشو کوللوگونده گزیر
واغام لی تارلادا باششاق ائدیرعجوزلاریمیز
بو چای دا یوخدو چیخار قي چيخاندا قوو قوپارا
آخاردی یوخسا بیرآز گون شاخینجا بوزلاریمیز
دونوبدو تولکویه حئیوان باغین دا آصلان لار
خزل له نیب مئشه ، چاققاللانیب دی یوزلاریمیز
قیشین سازاخلاری کندین قولوج لارین قورودوب
اؤلومجول آغری لاري  هئي داشير اوموزلاریمیز
بو ائل ده یئل ده اگر اویناسا ، گمان یئری وار
قوپاردار ئولکه ده «یالقیز»! فغان قوپوزلاریمیز
                                             اردبیل- 1388 اردبيل

جناب استاد سخنور نیز شعر ترکی نسبتا بلندی قرائت کردند که بخشی از آن در این جا ارائه می شود.
شادنه ساتمیرلار
یئمیشه قاتمیرلار
بختیمیز دای یاتمیش
بیزی اویناتمیرلار
×
تاریا اویمیرلار
پارادان دویمیرلار
آدامی چوخداندی
حسابا قویمیرلار
×
اولوب ارزشلر پول
پولادا هاممی قول
او قدیم کی دب لر
داها اولمور مقبول
×
بو نئجه دوراندیر
کیم آقا کیم خاندیر
ایشیمیز غم غصه
اورگیم آل قاندیر
×
نه گؤزل ترپندیک
اوجادان گؤرسندیک
هانی اول پروازلار
گینه لاپدان اندیک
×
بورونلار اوودوق بیز
قولدورلار قوودوق بیز
هانی اول قایناشماق
گینه ده دوودوق بیز
....


در وقت آنتراکت کتاب «بی ملاحظه» اثر جدید من که مجموعه مقالات و یادداشت ها و... است بین اعضای انجمن پخش شد.

دور دوم شعر خوانی با جناب جمشید جامعی آغاز شد و ایشان شعری طنز از شروین سلیمانی خواندند.
کُلِ جهان در خطِّ کُفّارند و ما نه!
درگیرِ مشکلهای بسیارند و ما نه!
اخبار ما می گفت مردم در اروپا
تحتِ فشارِ زندگی زارَند و ما نه!
سیل و حریق و خشکسالی مال آنهاست
آنها به هر چیزی سزاوارند و ما نه!
من دیده ام تقویمِ آن بیچاره ها را
در سال، نُه ماهش عزادارند و ما نه!
از حیثِ فرهنگ و حقوقِ شهروندی
درگیرِ وضعی نابهنجارند و ما نه!
از بس بنای خانواده سُست و کشکی ست
مردانشان اغلب دوشلوارند و ما نه!
این ایدز محصولِ گناهِ خارجی هاست
آنها به ویروسش گرفتارند و ما نه!
با نصفِ دنیا دشمنند و جنگ دارند
لامصِّبان مثل سگِ هارند و ما نه!
دلواپسِ روزِ جزای بندگانند
با خلقْ دائم در کلنجارند و ما نه!
طوفان کند ویرانشان یک روز، زیرا
در خاک، تخمِ باد می کارند و ما نه!


بنده نیز شعری ترکی خواندم
کیلوکیلو قیزیلا گر قاتیلسا میس لریمیز
یقین سئچیلمه یه جک بیرده یاخشی پیس لریمیز
اورکده حس لرمیز بیر به بیر سولوب اؤله جک
چوخالسا قاپ باجادا دام دیواردا هیس لریمیز
دوشندن ایشلریمیز کور ملک لرین الینه
قارالدی باغریمیز آنجاق آغاردی گیس لریمیز
سوسوزلاری اؤده مز چای دوزولسه مین پودینیس
بو آژ قیرآتلاری گؤرمز پلولی دیس لریمیز
کاسیب لارین الینی هر زامان آچیق گؤردوم
نه دن دی دائیم اولوب وارلی لار چیلیس لریمیز
حییف کی اردبیلین قدرینی بیلن یوخدور
بیر عده دومبه دووارلار اولوب رئیس لریمیز
آخیردا مقصده راننده لر چتین یئتیشه
یولو ایتیرسه اگر جاده ده پلیس لریمیز
مطهراتیدن البته پست و منصب ایمیش
همیشه پول گوجونه پاک اولوب نجیس لریمیز
اوغورلاسوقدا اگر مین خزانه نین پولونو
یقین کی دولمیاجاقدیر درین تلیس لریمیز
وطن آزادلیق اوزون هئچ زاماندا گؤرمه یه جک
نه قدر واردیسا ساتقینچی کاسه لیس لریمیز
شرافتی من اؤلوم بیرده اوممایین بیزدن
باخون گؤرون هله کیملردیلر انیس لریمیز
دئدون کی قافیه نین قیدین آت بقا بیر یول
دئدیم کی قانمیاجاقلار سؤزو خبیث لریمیز
16/5/96
کاظم نظری بقا


جناب استاد بیوک جامعی شعری از فاضل نظری خواندند.
در این دریا، چه می جویند ماهی‌های سرگردان
مرا آزاد می‌خواهی؟ به تنگ خویش برگردان
مرا از خود رها کردی و بال پر زدن دادی
اگر این است آزادی مرا بی بال و پر گردان
دعای زنده ماندن چیست وقتی عشق با ما نیست؟
خداوندا دعای دوستان را بی اثر گردان
من از دنیا به جادوی تو دل خوش کرده ام ای عشق
طلسمی را که بر من بسته بودی، بسته تر گردان
به جای اینکه هیزم بر اجاقی تازه بگذاری
همین خاکستر افسرده را زیر و زبر گردان
من از سرمایه عالم همین یک "قلب" را دارم
اگر چیزی دگر مانده است، آن را هم هدر گردان
در این دوزخ به جز تردید راهی تا حقیقت نیست
مرا در آتش تردیدهایم شعله ور گردان
فاضل نظری


جناب استاد اسد نیکفال شعری در خصوص امام رضا به فارسی و یک شعر ترکی قرائت کردند.
دوباره آمده ام دیدنت؛ سلام آقا
بکش به زخم دلم دست التیام آقا
وکالت غم دهها نفر به دوش من است
که داده اند به من اختیار تام آقا
که گریه گریه تو را زل زنم صدا بزنم
و صاف و ساده بگویم رضا؛ امام؛ آقا
تمامی فک و فامیل ملتمس بودند
اسیر بغض فرو بسته هر کدام آقا
اگر گره نگشایی چگونه بر گردم؟
منی که حامل این التماسهام آقا
از اردبیل برایت عسل نیاوردم
که سایه ات سبلانی ست مستدام آقا
پر است دور ضریحت از ازدحام دعا
پر است روح تو از لطف و احتشام آقا
تویی و خیل دخیلان؛ تویی و صدها من
تویی و اینهمه - فریاد – والسلام آقا
اسد نیکفال(فریاد)
آقای توحید دلاور قوام در نوبت خود مطالبی در باره برگزاری هفته اردبیل گفتند و از همکاری برخی از دوستان به ویژه جناب استاد جامعی سپاسگزاری کردند.


جناب مهندس اوچی شعری از یکی از شعرا خواندند که ارائه می شود.
عقل و دل روزی ز هم دلخور شدند
هر دو از احساس نفرت پر شدند
دل به چشمان کسی،وابسته بود
عقل از این بچه بازی خسته بود
حرف حق با عقل بود اما چه سود
پیش دل حقانیت مطرح نبود
دل به فکر چشم مشکی فام بود
عقل آگاه از خیال خام بود
عقل با او منطقی رفتار کرد
هرچه دل اصرار، عقل انکار کرد
کشمکش ها بینشان شد بیشتر
اختلافی بیشتر از پیشتر
عاقبت عقل از سر عاشق پرید
بعد از آن چشمان مشکی را ندید
تا به خود آمد بیابانگرد بود
خنده بر لب از غم این درد بود


آقای دکتر شهریار نعمتی شعری فارسی خواندند.
ای عشق ای عزیز دلم را صدا بزن
من آشنام حرفی از آن آشنا بزن
بردار قایق دل پوسیده ی مرا
با یاد چشم او به دل موج ها بزن
در کوچه ی ملال خیابان بی کسی
همسایه ی غمیم سری هم به ما بزن
از خاک پای آن گل شاداب ای نسیم
بر چشم خار رفته ی من توتیا بزن
ای قلب پاکباخته این دست آخر است
چنگی به دامن کرم کیمیا بزن
دار و ندار من که همین جان سوخته ست
بر داو عشق تشنه لب کربلا بزن
از بعد رفتن تو جهان بی صدا شده ست
ای عشق بازگرد و دلم را صدا بزن
استاد ائلچی غزلی فارسی خواندند.
ای خنده گشا از لب اندوه گساران
در خاک دل مرده، برانگیز بهاران
از باغ دل- افسرده ی ما سر نزند گل
هرچند غزل ساز کند فوج هزاران
صد چاک شد از فرط عطش باغچه ی ما
بر سنبل ما شانه بزن دختر باران!
از قول و غزل جمله ی جان ها همه خالی ست
بر ما نظری نیست دریغا ز نگاران
می گفت به خلوتگه تاریک، غریبی
بر ما دو سه پیمانه می عشق بباران
هی می گسلد، می شکند، می گذرد عمر
اعداد خبر می دهد از سنگ مزاران
با این همه جان سختی ما بین که چنان کوه
هرگز نکند خسته تکاپوی غباران
عشق از نفس افتاده خدایا چه توان کرد
در مسلخ فقر از ستم شعبده کاران
ائلچی نشنیده ست زمان های درازی ست
از عرصه ی اسطوره هیابانگ سواران
تاج الشعرا کو؟ که ز اعماق الفبا
بیرون کشد آوای دل عشق سپاران
20/ تیر ماه/ 96
جناب باغبانی مطلبی ارائه ندادند.


آقای دکتر وهاب زاده به معرفی کتاب شعری به نام «زیباتر از خیال» سروده دکتر علی هادیان پرداختند و شعری از آن مجموعه را در جلسه خواندند.
استادشاهی جهت حسن ختام جلسه دو شعر ترکی خواندند.
ای کی ائدیر منقلب قلبووی هر آن رضا
قلبووه قربان اولوم اوردادی مهمان رضا
سن کیمی شمس و قمر، من کیمی نجم و شجر
روز و شب و بحر و بر، عرض ائله ییر جان رضا
وصفینه مشغول ازل مدحینه حیران غزل
لم یزِل و لم یزَل سرمد و سلطان رضا
معرفتین بایرامی، آیریلیغین آخشامی
کثرته برهان هامی وحدته برهان رضا
قلبده کی آه اودور سینه ده کی ماه اودور
دهرده بیر شاه اودور شاه خراسان رضا
گؤردی جمالین عدم اولدی منقش او دم
وئردی حدوث و قدم بحثینه پایان رضا
مهری قلم قهری نون لشکری مایسطرون
عاشقی السابقون تشنه سی عمان رضا
ظاهری بیر ماهوش باطنی یوزمین گونش
شاهیه یوز مین عطش ائیله ییب احسان رضا
باطنووه حیرانام ظاهرووه قربانام
قربانووا قیل نظر ای شه خوبان رضا
×××
سیغماییر سؤزده حکایت نه یازیم ها نه یازیم
کلمه لر بنده چکیلمیش نه دئییم وا نه یازیم
تا قلم آلدیم اله، واهیمه دن تیتره دی ال
یوخ بو قدرت سیز الف لام ده معنا نه یازیم
ترک ائدیب عرشی غزل یازماغا گلدیم یئره لیک
بوغولوب یئرده هوس، یاسلیدی سئودا نه یازیم
آجی یئل بؤیله کی گلشنده خرام ائتمه ده دیر
گول دن آیا نه دئییم، غنچه دن آیا نه یازیم؟
حصر اولوب معرفت افسانه یه حکمت ناغیلا
من ده قوی ایندی ناغیل سؤیله ییم افسانه یازیم
کهنه اندیشه لرین هیبتی البرزی ییخار
من دن ای گول تزه شعر ائتمه تمنا نه یازیم
یاغیشین روحی دوشوب بحرانا صبحون نفسی
بؤیله بیر عصرده شاهی نه دئییم یا نه یازیم
جلسه ساعت30/12 شب به پایان رسید. همچون هیشه از جناب استاد کیانی بزرگوار که در تنظیم و جاگذاری مطالب و عکس ها در وبلاگ زحمت می کشند سپاسگزارم.
کاظم نظری بقا- 19/5/96

گزارش مورخ 96/5/2 انجمن ادبی حافظ اردبیل

 


جلسه ی انجمن به جهت اجرای برنامه ی موسیقی شب علی سلیمی در روز سه شنبه به مناسبت هفته ی اردبیل در سالن فدک استثنائأ روز دوشنبه برگزار شد. میزبان جلسه جناب استاد بیوک جامعی بودند. جناب مهندس اوچی به جهت همراهی میهمانان ترکیه ای هفته ی اردبیل در جلسه حضور نداشتند و آقایان فتح اللهی و شفیعی مدیرکل محترم امور فرهنگی و اجتماعی استانداری میهمانان جلسه ی انجمن بودند. برنامه با سخنان استاد شاهی و یادکرد درگذشتگان انجمن و خیرمقدم گویی ایشان آغاز شد و در ادامه جناب استاد سخنور به دیوان حافظ تفأل زده و غزل ذیل را قرائت نمودند.
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم
از بد حادثه این جا به پناه آمده‌ایم
رهرو منزل عشقیم و ز سرحد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمده‌ایم
سبزه خط تو دیدیم و ز بستان بهشت
به طلبکاری این مهرگیاه آمده‌ایم
با چنین گنج که شد خازن او روح الامین
به گدایی به در خانه شاه آمده‌ایم
لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست
که در این بحر کرم غرق گناه آمده‌ایم
آبرو می‌رود ای ابر خطاپوش ببار
که به دیوان عمل نامه سیاه آمده‌ایم
حافظ این خرقه پشمینه مینداز که ما
از پی قافله با آتش آه آمده‌ایم


جناب استاد شاهی به تفسیر عرفانی حادثه و عدم در این غزل حافظ پرداختند و مطالب مغتنمی را بازگو کردند. ایشان موضوع حادثه در شعر حافظ را به حدوث انسان پیوند زدند و در باره ی انواع عدم در عرفان (عدم ساده، عدم ذاتی، عدم منقش و مصور) و ارتباط آن با عدم مورد بحث در شعر حافظ سخن گفتند. پس از بررسی مختصر شعر حافظ در نوبت ویژه برنامه اینجانب بخشی از مقدمه ای را که اخیرا بر کتاب کنزالبکا(شعر عاشورایی) دکتر معماری نوشته ام و مقرر است که کتاب مذکور در ماه اخیر منتشر شود در جلسه قرائت کردم که حاضرین جلسه توصیه های مفیدی را در باره ی برخی از شعرای مطروح ارائه نمودند. قسمتی از این مقدمه را ذیلا مشاهده می کنید.
ادبیات عاشورایی بخش پُر و پیمانی از ادبیات آذربایجانی را به خود اختصاص داده است. از شکل‌گیری حکومت صفوی تا به امروز این شاخه‌ی گشن، هر روز پر بارتر شده است. نام‌های بزرگان شعر و ادب ترکی و فارسی را می‌توانیم در این حوزه ببینیم که در آفرینش و پیدایش و استحکام و انسجام این ژانر ادبی نقش عمده‌ای داشته‌اند. فضولی بغدادی در مجموعه‌ی دیوان و در حدیقه‌السُعدا شعر و نثر عاشورایی را به زبان ترکی در منسجم‌ترین شکل به عالم تشیع ارائه داده و فرهنگ و ادب عاشورایی را پرچمداری نموده است. شاعران دیگر هر کدام در گوشه و کنار آذربایجان به نوبه‌ی خود در ترویج این فرهنگ نقش بزرگی را عهده‌دار بوده‌اند. این پیشینه‌ی وزین باعث گردیده است که در عصر حاضر شاعران عاشورایی با بهره‌گیری از گذشته‌ی خویش نمونه‌های موفقی از این نوع ادبی را تولید و در اختیار طالبان آن قرار دهند. ارتباط مستقیم شعر عاشورایی با قاطبه‌ی مردم، حوزه‌ی نفوذ آن را بسیار گسترده گردانیده است. شعر عاشورایی از جنبه‌ی عاطفی قوی برخوردار است و نزدیکی زبانش به زبان مردم آن را در میان طبقات مختلف اجتماعی انتشار فوق‌العاده‌ای داده است. از روزگاران پیش تا به امروز ادب عاشورایی با مردم زیسته و در زندگی آن‌ها نمود و تأثیر روشنی داشته است. شعر به جهت این که از موسیقی قوی بهره می‌برد و عاطفه و تخیل از عناصر سازنده‌ی آن محسوب می‌شود با روح و روان انسان به گونه‌ی فطری تعامل نزدیکی دارد، از این رو می‌تواند ضمن اثرگذاری، سمت و سوی فکری- فرهنگی ملتی را آینگی کند. شعر عاشورایی بدون تردید در گسترش و ماندگاری حماسه‌ی عاشورا دخیل بوده و توانسته در جذب مردم و عطف نظر آنان به ماجرای کربلا و قیام حضرت سیدالشهدا بسیار مؤثر واقع شود. در این میان شعر عاشورایی اردبیل نیز سهم عمده‌ای از این ادبیات مردمی را به خود اختصاص داده است. نام‌هایی چون نصرت علی شاه اردبیلی، شمس عطار اردبیلی، بیضای اردبیلی، مضطر اردبیلی، صدرالممالکی اردبیلی و تاج‌الشعرا یحیوی اردبیلی همواره بر تارک شعر درخشان عاشورایی اردبیل درخشیده‌اند. اردبیل هنوز هم در حوزه‌ی شعر عاشورایی به این نام‌های بزرگ مفتخر است. هر کدام از این شاعران عاشورایی در پرتو ادب عاشورایی گذشته توانسته‌اند مکتبی را برای خود به وجود آورند. شاعرانی چون بیضا و یحیوی صاحب مکتبی هستند که بسیاری از شاعران هنوز هم خود را دنباله‌رو آن مکتب‌های وزین شعری معرفی می‌کنند. آن چه که شاید تا حدودی در گذر زمان اندکی غبار فراموشی بر چهره‌ی آن نشسته است شعرهای عاشورایی دکتر یوسف معماری است که در سال 1338 هجری شمسی، زمانی که شاعر در عنفوان جوانی است منتشر می‌کند که هنوز پس از گذشت 58 سال از زمان انتشار آن شاه‌بیت‌هایی از آن مجموعه بر سر زبان‌هاست و در مراسم ایام محرم زمزمه می‌شود. نام مجموعه‌ی شعری دکتر معماری که کنزالبکاست در آن ایام جزو معدود کتاب‌هایی بود که صورت نشر به خود گرفت.
ظاهرا دومین کتاب شعر عاشورایی در اردبیل آن دوران است که پس از اولین دیوان مضطر اردبیلی منتشر شده است. قابل ذکر است که این کتاب پس از انتشار، به دلایلی از جمله اشعار اجتماعی و انتقادی تند و تیز شاعر جمع‌آوری شد، با این حال بسیاری از نسخه‌های آن به دست مردم افتاد. آن چه که شایان اهمیت است اشاره به این نکته می‌تواند باشد که این اشعار اثرگذار در سنین نوجوانی و جوانی دکتر معماری سروده شده‌اند. نگاهی گذرا به این دفترحکایت از نبوغی دارد که در حال جوشش و فوران بوده است...


دور اول شعرخوانی با جناب توحید دلاور قوام آغاز شد و ایشان غزلی ارزشمند از صائب تبریزی خواندند.
هر که چون غنچه سر خود به گريبان نبرد
وقت رفتن ز گلستان لب خندان نبرد
از جهان قسمت ارباب نظر حيراني است
نرگس از باغ بجز ديده حيران نبرد
چشم ما شور بود، ورنه کدامين ذره است
کز تماشاي تو خورشيد به دامان نبرد
خط گستاخ چها با گل روي تو نکرد
مور اينجاست که فرمان سليمان نبرد
دل سودازده عمري است هوايي شده است
آه اگر راه به آن زلف پريشان نبرد
ترک سر کن که درين دايره بي سر و پا
تا کسي سر ندهد گوي ز ميدان نبرد
زلفش از حلقه سراپاي ازان چشم شده است
که کسي دست به آن سيب زنخدان نبرد
خاکيان را چه بود غير گنه راه آورد؟
سيل غير از خس و خاشاک به عمان نبرد
مي رسانند به آب اهل طمع، خانه جود
خانه را حاتم طي چون به بيابان نبرد؟
در و ديوار به محرومي من مي گريند
هيچ کس دامن خالي ز گلستان نبرد
تو که در مکر و حيل دست ز شيطان بردي
چه خيال است که ايمان ز تو شيطان نبرد؟
بازوي همت ما سست عنان افتاده است
ورنه گردون نه کماني است که فرمان نبرد
صائب از بس که خريدار سخن ناياب است
هيچ کس زاهل سخن شعر به ديوان نبرد


آقای فتح اللهی مهمان جلسه مطلبی ارائه ندادند. همچنین جناب شفیعی هم که مهمان دیگر انجمن بودند ترجیح دادند که شنونده باشند. جناب حاج باقری غزلی فارسی از حسین زحمتکش خواندند.
مهرش بلند باد كه بر ما جفا نكرد
خورشيد من نماز كسي را قضا نكرد
ما را اسير تنگ به دريا سپرد و رفت
آزادمان گذاشت، وليكن رها نكرد
ماندم زمانه با "تُو"ي رعيت چه مي كند
با من كه پادشاه تو بودم وفا نكرد
نفرين به زيستن كه در اين سالها مرا
يكبار با حقيقت مرگ آشنا نكرد
با هركسي شبيه خودش روبرو شدم
آيينه رو سياه شد اما ريا نكرد

جناب دکتر وهابزاده در مورد مرحومه مریم میرزاخانی نابغه ی ریاضی مطلبی گفتند و شعری که توسط یکی از شاعران در روزنامه ی اطلاعات در ارتباط با خانم میرزاخانی نوشته شده بود خواندند.
مریم آن نامور، مهین استاد
که مباهات و فخر ایران است
آن که آثار هوش و درک و نبوغ
بهترین هدیه اش ز یزدان است
آن که در آسمان دانش و فضل
شهره مانند ماه تابان است
این خبر از رسانه ها آمد
که از آن دل به درد و نالان است
اوفتاده به چنگ آن چنگار
که دل از گفتنش پشیمان است
همه ایرانیان ز رفتن او
دل غمین اند و جان پریشان است
چشم «پویا» ز رنج آن استاد
همچو چشم زمانه گریان است
دکترپویا کاشانی- آمریکا ـ ۲۴ تیر


جناب آقای لطفی شعری ترکی خواندند.
یازاندا انسانا یازی دگیشمیر
آستانا دگیشیر یازی دگیشمیر
آرزولار دولدوقجا گؤزه ایناندیم
یاندیقجا حیاتدا کؤزه ایناندیم
داغ قارشیندا چؤکن دیزه ایناندیم
داش اورک قایادا چیچک اکیلمیر
آستانا دگیشیر یازی دگیشمیر
×
آددیملار یورویور وارلیق فیرلانیر
خوشبخت لیک فکرینه انسان اینانیر
نئجه اؤز باشینا ویلان دولانیر
کدردن قاچیر هئچ قدری بیلینمیر
آستانا دگیشیر یازی دگیشمیر
×
حیات چتین لیگین تورپاغا بوکور
کدر بناسینین کؤکونو سؤکور
آجی فریادینی یوللارا تؤکور
گؤزلریندن غفلت توزونو سیلمیر
آستانا دگیشیر یازی دگیشمیر
×
آلچاق اوجا عؤمور قاتاری آشیر
دره نی داغی یئل کیمین دیرماشیر
دیار دیار کؤچوب غربتده یاشیر
ائله بیل عؤموردن گوندن اسگیلمیر
آستانا دگیشیر یازی دگیشمیر
×
ظولماتلی گونلره ایشیق ساچسادا
آرزو پاییزیندا چیچک آچسادا
اووچونون الیندن جیران قاچسادا
دونیا بیر کیمسه یه مرحمت قیلمیر
آستانا دگیشیر یازی دگیشمیر
علی لطفی(همایون)
جناب دکتر شهریار نعمتی غزلی فارسی خواندند.
ابری که آسمان دلم را گرفته ای
عمر منی و جان دلم را گرفته ای
خیزاب خانمان کن عشقی که بی خبر
دریای بیکران دلم را گرفته ای
نام تو چیست عشق، هوس، مرگ، زندگی
ای بی نشان، نشان دلم را گرفته ای
جان من و جهان منی وین عجیب تر
ای جان من جهان دلم را گرفته ای
تاب تن و توان دل من تویی و بس
هرچند خود توان دلم را گرفته ای
هرگاه شکوه تا لبم آمد شکرلبم
دیدم که تو دهان دلم را گرفته ای
باری بخوان نگاه پر از حسرت مرا
زیبای من زبان دلم را گرفته ای


آقای باغبانی غزلی از فاضل نظری خواندند.
کبریای توبــه را بشکن پشیمانی بس است
از جواهر خانه ی خالی نگهبانی بس است
ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
آبرو داری کــن ای زاهد! مسلمانی بس است
خلـق دل سنگ اند و من آیینه با خود می برم
بشکنیدم دوستان! دشنام پنهانی بس است
یوسف از تعـبیر خــواب مصـــریان دل ســـرد شد
هفتصد سال است می بارد! فراوانی بس است
نسل پشت نسل تنها امتحان پس می دهیم
دیگر انسانـــی نخواهد بود قربانــی بس است
بـــر سر خوان تـــو تنــــها کــــفر نعمت مــــی کنیــم
سفره ات را جمع کن ای عشق! مهمانی بس است


آقای جمشید جامعی داستانی شیرین در مورد قمرالملوک وزیری خواندند. استاد سخنور یک شعر فارسی و یک شعر ترکی خواندند.
با تو من وقتی که خلوت می کنم
سرخوشم کز عشق صحبت می کنم
لعل نوشینت که می بارد شکر
با تمام روح دقت می کنم
می کنم پرواز در اوج خیال
از تو آن حالت که رؤیت می کنم
بی تویی راکدترین لحظه هاست
بی تو بودن را ملامت می کنم
از غزل ذهنم که خالی می شود
تندخویی با طبیعت می کنم
کاش می شد خادم خوانت شوم
راستی احساس غربت می کنم
دستم از دامان تو کوته مباد
عاشقم اتمام حجت می کنم
در نماز و لحظه ی قد قامتش
بی هوا نام تو نیت می کنم
سوره ی عشق است رخسار مهت
هم عبادت هم قرائت می کنم
کام من بی باده ی جامت مباد
با تو احساس هویت می کنم
هان، سخنور گوش بر فرمان توست
هرچه فرمایی اجابت می کنم
اسکند نجفی سوها«سخنور»


دور دوم شعرخوانی با جناب استاد فریاد شروع شد و ایشان غزلی ترکی خواندند. جناب استاد کیانی شعر نخواندند. جناب نوید آذربایجانی از منظومه ی حسرت بولود قاراچورلو بندهایی را ارائه دادند. جناب استاد چاووش یک مثنوی در خصوص دکتر معماری خواندند.

بنده نیز غزلی فارسی قرائت کردم.
چقدر ساکت ام و خرد و خسته ساقی جان
پرنده ام که دو بالم شکسته ساقی جان
پرنده ای که کسی آب و دانه اش ندهد
 پرنده ای که از آتش نرسته ساقی جان
کجا روم که دو پا و دو دست خسته ی من
به میله های قفس سخت بسته ساقی جان
کجا گریزم از این روزهای تکراری
که مرگ باز به پایم نشسته ساقی جان
پیاله ای دگر از آن شراب ناب بریز
که گردم از همه دنیا گسسته ساقی جان
کسی سراغ من خسته را نمی گیرد
چقدر خسته ام و خسته، خسته ساقی جان
کاظم نظری بقا


استاد ائلچی یک غزل فارسی ارائه نمودند
در فراسوهای حجم کهکشان های ازل
جلوه داری مثل معنی در فرا روح غزل...
جناب استاد شاهی حسن ختام جلسه را اجرا کردند و شعری فارسی از مجموعه ی نظم پریشان خواندند.
3/5/96 کاظم نظری بقا