گزارش مورخ 23/10/93

 

جلسه در منزل جناب داود کیانی برگزار شد. آقایان حاج جامعی و دکتر وهابزاده به جهت برنامه‌ی ویژه و مسافرت نتوانسته بودند در جلسه حاضر شوند. انجمن چهار مهمان ویژه داشت. جناب استاد سیدمحمد مسعود نقیب، جناب استاد رنجی تبریزی، جناب استاد مجتبی زادصادق هرسه از تبریز و جناب معصومی رئیس اداره ی فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان خلخال.

 جلسه توسط استاد شاهی با یادکردی از درگذشتگان انجمن و بزرگان شعر و ادب اردبیل و تبریز و خیرمقدم گویی برای مهمانان عزیز با نثار صلوات آغاز گردید. در ابتدا جناب استاد سخنور با تفأل به دیوان حافظ غزلی را قرائت کردند. غزل حافظ را ذیلا می خوانیم.

 خیز و در کاسه زر آب طربناک انداز

پیشتر زان که شود کاسه سر خاک انداز

عاقبت منزل ما وادی خاموشان است

حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز

چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است

بر رخ او نظر از آینه پاک انداز

به سر سبز تو ای سرو که گر خاک شوم

ناز از سر بنه و سایه بر این خاک انداز

دل ما را که ز مار سر زلف تو بخست

از لب خود به شفاخانه تریاک انداز

ملک این مزرعه دانی که ثباتی ندهد

آتشی از جگر جام در املاک انداز

غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند

پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز

یا رب آن زاهد خودبین که بجز عیب ندید

دود آهیش در آیینه ی ادراک انداز

چون گل از نکهت او جامه قبا کن حافظ

وین قبا در ره آن قامت چالاک انداز

 در حاشیه ی شعر حافظ مقداری بحث و فحص صورت گرفت و سپس نوبت به اجرای فوق برنامه رسید که توسط بنده به اجرا درآمد. در این برنامه سومین بخش از مقاله ی سرمایه های اجتماعی در خسرو و شیرین نظامی ارائه گردید   آغاز شعرخوانی با استاد داود کیانی (یالقیز) بود که ایشان غزلی ترکی خواندند. غزل جناب یالقیز را از نظر می گذرانیم.

 اول  سینه وی آتش حسرت ده  کباب  ائت

 اوندان صونرا میخانه یه گه ل قصد شراب ائت

 سئودالیقـا   لیلی  کیمی  بیر یار  موافق

 تاپسان دولانیب  چوللری مجنونلوقو  باب ائت

 آل باده نی، صددانه نی قیر  باغلا بئلین ده ن

 ذکرین  یئرینه  فیکر ائله   بیر فیکر صواب ائت

 قیل ساقی قوران   بزم ده  ساغرلره  سجده

 سجاده وی می لن  سووا چک   تهمته  تاب ائت

 زاهدلری قیل  قاشلاری نین  طاقینه  بنده

 چیخ   قارشیا ، یئخ  مسجدی ، محرابی خراب ائت

 جمعیت  دل باغلانیب آشفته ساچین دان

 چک رشته یه بو خیل پریشانی  مجاب ائت

 سونبول ساچی نین  بایرام اولوب کسمه زکاتین

 سال بوینوما سئوادلی نی دا سائل  حساب ائت

 دیندیرمه  منی  عومره  سوره ن  دینمه ره م  آنجاق

 اغیارده  دیندیرسه   سنی دینمه جواب ائت

 گوردون  سارالیر رنگ رخون  هجرایله( وحدت)

 رخسارووی  بابک کیمی  قانینلا  خضاب ائت           اردبیل دی ماه 93

 

آقای همایون لطفی نیز در ادامه غزلی ترکی ارائه دادند که با هم می خوانیم.

 دوشوب شماره یه سنسیز له ین نفس بوغازیمدا

گل آیریلیق نفسین سون نفس ده کس بوغازیمدا

قیفیللانیبدی یاغیش قیناغی دومانلی گؤزومده

ایچین چالیر دلی سئللر سایاق ارس بوغازیمدا

اورکده ماهنی لاریم شدده شدده قالدی کول اولدو

یوبانما ماهنالاری کسمه یه تلس بوغازیمدا

سالیبدی رویالاریمدا آیاق سسین ائله طوفان

قاتارقاتار بوغولور سئل گؤزومده، سس بوغازیمدا

دیاردیار منی کروان ایتیردی یوللارا قالدیم

دؤنوبدو آرزویا سنلن کؤچن جرس بوغازیمدا

یازا یئریکله ییرم شاختادان سولان قورو باغ تک

یاشیل باخیشلارا واردیر هله هوس بوغازیمدا

سینیق قانادلاری چوخدان بزکلی ساخلامیشام گل

کؤنول گؤیرچینی تک چیرپینیر قفس بوغازیمدا        علی لطفی(همایون)- 23/10/93

در ادامه ی برنامه جناب استاد نقیب مطالبی را در خصوص معرفی مهمانان و مسائلی را از طرف انجمن اهل بیت(ع) تبریز ارائه نمودند. ایشان به شهرت انجمن حافظ در تبریز اشاره داشتند و یادآور شدند که جناب رنجی شاعر باذوق، سالیان درازی است که مجری انجمن شاعران اهل بیت تبریز می باشند و جناب استاد حاج مصطفی زادصادق، محقق و نویسنده ای هستند که تاکنون 58 جلد از دواوین شاعران آیینی و مرثیه پرداز را منتشر کرده اند و نیز جناب سیداحمد معصومی از شخصیت های فرهنگی خلخالند که در حال حاضر ریاست اداره فرهنگ و ارشاد خلخال را عهده دار می باشند.

جناب استاد رنجی تبریزی که بنده ایشان را از مدت ها پیش می شناسم و در تبریز و اردبیل بارها و بارها در خدمت ایشان بوده ام از فعال ترین شاعرانی هستند که در عرصه ی شعر و شاعری در تبریز حضور جدی دارند و از شعرای مطرح و سرشناس تبریز به شمار می آیند. علاوه بر مقام شاعری انسانی بسیار مؤدب و شایسته اند که حضورشان در انجمن حافظ برای من و اهالی انجمن مغتنم بود. ایشان سخنانشان را با این بیت آغاز کردند.

ز شادی اشک در چشم ام چو نیل است

که امشب موطن من اردبیل است

و در ادامه این رباعی را خواندند.

 شاعر که سخن به عشق می آغازد

در معرکه شعر  و قافیه می بازد

هر شعر که مطلعش شهادت باشد

هفتاد و دو واژه یک غزل می سازد

جناب رنجی در این بخش غزلی فارسی خواندند که در ذیل می خوانیم.

 ناگهان در شهر غوغا شد گمان کردم تویی

سایه ای در کوچه پیدا شد گمان کردم تویی

خلوتی بگزیده بودم ناگهان از پشت ابر

در دل شب مه هویدا شد گمان کردم تویی

رنگ ها را ریخت در هم دست نقاش ازل

صورتی بسیار زیبا شد گمان کردم تویی

در سکوت خویش بودم غرق با یاد رُخت

با نسیم آهسته در واشد گمان کردم تویی

سرو قامت، چشم شهلایی گذشت از کوچه ام

دیده ام غرق تماشا شد گمان کردم تویی

دوش مهرویی به سان سایه در خوابم نشست

یک نفس هم صحبت ما شد گمان کردم تویی

عطر گلهای شقایق کوچه ام را برگرفت

ناگهان در شهر غوغا شد گمان کردم تویی

 در ادامه نوبت شعرخوانی بنده رسید که غزلی فارسی خواندم.

 بی پایان ِ پی در پی

سکوت خانه ی متروک را البته می فهمم

درخت کوچه ی مفلوک را البته می فهمم

من از بین شکستن های بی پایان پی در پی

صدای استخوان پوک را البته می فهمم

من از ابهام بی ربط روایت های پنهانی

فریب قصه ی مسکوک را البته می فهمم

اگرچه اندکی گنگ است لحن مرزبان نامه

حدیث آن سه تا صعلوک را البته می فهمم

مرا خوک درون ره می برد تا اشتیاقی دور

ولی من اشتهای خوک را البته می فهمم

میان روشن و تاریک خواب کوچه های گیج

نگاه عابر مشکوک را البته می فهمم

همیشه می کشم تصویرهای ساده ای ازخود

زبان صادق ون گوک* را البته می فهمم

دراین بحران تاریخی نبوده گرچه کیف ام کوک

تفاوت های نوع کوک را البته می فهمم

 5/3/91

 *ونسان ون گوگ: نقاش امپرسیونیست هلندی

 دکتر شهریار نعمتی پس از من به یک غزل فارسی اکتفا کردند.

 خوش نیست حالم آه رفیقان شما چطور؟

دست از غم و ز بنده گریبان شما چطور؟

وقت غروب مثل تمام غریبه ها

شمعم به پای شام غریبان شما چطور؟

طفلک دلم که پای گریز از قضا نداشت

پای رضا کشید به دامان شما چطور؟

از بس به فکر نانم و ویرانه ای که نیست

می ترسم از خرابی ایمان شما چطور؟

گاهی صلیب و آینه بر دوش می کشم

در سنگبار شهر مسلمان شما چطور؟

معتاد درد غربتم و یک شب عاقبت

جان می دهم کنار خیابان شما چطور؟

اقرار می کنم که به رغم تظاهرم

شرمنده ام ز حضرت وجدان شما چطور؟

یاد گذشته خون به دلم کرده دوستان!

من شاکرم ز نعمت نسیان شما چطور؟

 جناب اسد نیکفال(فریاد) نیز شعری فارسی خواندند.

 خان اول را تهمتن باش شش خان پیشکش

رستم دست دل خود باش دستان پیشکش

دور خود پیچیده ایم از درد این غم پیچه ها

نسخه ی ما را مپیچ از هیچ درمان پیشکش

راز خیس آسمان است این که می ریزی به خاک

آبروداری بکن ای ابر، باران پیشکش

اولین شرط زلیخایی شدن منت کشی ست

ناز یوسف را بکش از چاه زندان پیشکش

شیر را بگذار و بگذر از کمین کینه ها

قلب آهو را زیارت کن خراسان پیشکش

هرچه بود و هرکه بود از جنس انسان بود حُر

قدر یک کافر مسلمان باش سلمان پیشکش

ناله را بشکاف و با هر ذره از فریاد خویش

کوچه ها را آفتابی کن خیابان پیشکش

 نوبت بعدی متعلق بود به استاد مجتبی زادصادق. جناب زاد صادق که سن و سال بالایی دارند بسیار پرکارند و دایره المعارفی از شعر عاشورایی را که اغلب از میان شاعران درگذشته اند، ترتیب داده اند که در نوع خود کم نظیر است و کار ایشان بسیار شایان تحسین. تبریز ذاتاً محقق پرور است. این ویژگی در آب و خاک آن شهر متمدن نهادینه شده است. استاد زادصادق به تصریح خودشان ریشه ای اردبیلی دارند، اما آیا اگر در اردبیل می ماندند آن ذوق و شوق زایدالوصفی را که در این سن و سال نیز ایشان را ترک نکرده باز هم می داشتند؟ به بخشی از دواوینی که ایشان احیا کرده اند در این جا اشاره می شود.

دیوان روفه گر تبریزی- دیوان آصف تبریزی- دیوان سهیلی تبریزی- دیوان ثریا تبریزی- دیوان فتاح مراغه ای- دیوان اشکی و کلامی تبریزی- دیوان خازن تبریزی- دیوان طوری تبریزی- دیوان واقف سرابی- دیوان حقیر خویی- دیوان عشقی تبریزی- دیوان بهار تبریزی- دیوان زایر تبریزی- دیوان وافی تبریزی- دیوان شاکر تبریزی- دیوان شکوهی مراغه ای- دیوان ذوقی تبریزی- دیوان بیخود سرابی- دیوان حامد تبریزی- دیوان جودی تبریزی و حاج کریم مؤمن(راثی)- دیوان فاکر تبریزی- دیوان لعلی تبریزی و محزون ارموی- دیوان سیدحسین کهنمویی(ریاضی)- دیوان حاج بیوک اعظمی- دیوان فاطمیه حامد تبریزی- دیوان غمناک تبریزی- دیوان عباسیه اشکی تبریزی و...

ایشان تاریخ هیآت تبریز و تذکره شعرای عاشورایی و اشعار علمای قفقاز به نام مشاهیر ادب را نیز به دست چاپ سپرده اند. استاد زادصادق به مرحوم جلال الدین مطلع اردبیلی که هیأتی به نام سادات در تبریز قبل از انقلاب دایر کرده بودند اشارتی نموده و از خدمات شایان توجه ایشان به اردبیلی های مقیم تبریز به نیکی یاد کردند و از اردبیلیان درخواست کردند که جای خالی آن مرحوم را به نحوی پر کنند. جناب زادصادق چندین جلد از دواوین جدید را ارمغان آورده بودند که جلد دوم دیوان مرحوم واقف سرابی به بنده رسید. تورقی کوتاه در این دیوان نشان از استحکام لفظ و معنا در اشعار نامبرده دارد و نشانگر آن است که واقف سرابی به مسائل شعری واقف بوده و طبعی لطیف و سرشار داشته اند. غزلی عاشورایی به زبان ترکی از این دیوان تقدیم می شود.

 بو عالمین غم و اندوهی عالم عالم اولئیدی

نه بو محرم اولئیدی نه زینبه غم اولئیدی

حسین الینده علی اصغر اؤلمییدی سوسوزدان

تمام شیعه لرین مسکنی جهنم اولئیدی

نه حور اولئیدی نه جنت، نه جام اولئیدی نه کوثر

نه کربلاده حسینین جلالی برهم اولئیدی

نه مشکی پاره له نئیدی، نه ال دوشئیدی نه بیرق

نه زینبین بو مصیبتده قامتی خم اولئیدی

نه شمر اولئیدی نه خولی نه تیغ اولئیدی نه خنجر

نه کسمه گه الینی ساربان مصمم اولئیدی

شکنج زلف علی اکبریله بندیدی لیلا

قاچان دگیلدی نه لازم طنابِ محکم اولئیدی

گؤروب او پیکری اوچ حصه آغلئییب دئدی زینب

حسین بدنده باشون، اللرونده باهم اولئیدی

مترجم اولمادی سینونده قالدی علم الهی

گرک بو علمووه آت دیرناغی مترجَم اولئیدی

منی زمانه بو احواله تک سالمیوب آنام اوغلی

گرک سکینه اسیر فرنگ و دیلم اولئیدی

اؤلئیدی کاش باجون گؤرمییدی بیرجه بو حالون

حسین بدنده باشون اللرون مسلم اولئیدی

آنام تنوریده قویماز کسیک باشون قالا یالقیز

گئدنده دیره پذیرالیغیندا مریم اولئیدی

 جناب آقای سید احمد معصومی که همراه شاعران تبریز آمده بودند در سخنان کوتاهی از انجمن حافظ جهت حضور در خلخال دعوت به عمل آوردند.

جناب استاد ائلچی غزلی ترکی خواندند تا دوره ی اول شعرخوانی به اتمام برسد.

دور دوم با شعرخوانی استاد نقیب آغاز شد. ایشان ابتدا توضیحاتی در باره ی هفته نامه ی نقیب که در تبریز منتشر می شود دادند( در این هفته نامه اغلب از شاعران اردبیلی شعر چاپ می‌شود. در شماره 38 سال دوازدهم مورخ 23 دی 93 اشعاری از عسگر شاهی، عباسعلی یحیوی، داود کیانی و کاظم نظری بقا دیده می شود) و نیز اشاره به شعرخوانی دوران پس از جنگ که در گرمی برگزار شده بود و ماجرای دلخراش تصادفی که آن روز اتفاق افتاده بود داشتند. ایشان در آن زمان فرماندار گرمی بودند. ماجرای حضور شاعران اردبیلی در گرمی و حادثه تصادف را با حاشیه هایش البته از منظر حسی و انساندوستی در خاطراتم که فعلا عنوان مکتومات را دارد آورده ام.

جناب نقیب در سال 79 کتابی تحت عنوان خلخال و مشاهیر منتشر کرده اند. اخیرا نیز کتاب گاهشمار تطبیقی جهان اسلام و ایران را انتشار داده اند که تعدادی را برای انجمن حافظ اهدا کردند. جناب نقیب شعری از میرزا باقر مسکینی از شاعران فقید خلخال را قرائت کردند.

گفتمش نازکتر از گل چیست گفتا روی من

گفتمش دل گفت درلعل لب دلجوی من

جناب استاد رنجی در دور دوم نیز غزلی فارسی ارائه کردند که باهم مرور می کنیم.

نماز خود ز همه دل گسسته خواهم خواند

وَ چون نماز مسافر شکسته خواهم خواند

به پیش قامت رعنای تو من امشب نیز

نماز نیمه ی شب را نشسته خواهم خواند

کبوتران حرم را برای دیدن تو

به میهمانی خود دسته دسته خواهم خواند

تمام دفتر زیبایی تو را امشب

عزیز من به خدا چشم بسته خواهم خواند

شبی که پا بگذارد اجل به خانه ی من

منم که مقدم او را خجسته خواهم خواند

دمی که پیکر خود را به خاک بخشیدم

هزار فاتحه بر روح خسته خواهم خواند

در آن شبی که چو "رنجی" سفر بیاغازم

نماز خود ز همه دل گسسته خواهم خواند.

آقای باغبانی غزلی فارسی از حسین منزوی خواندند.

 از زمزمــــه دلتنگیم، از همهمــه بیزاریم  

نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم  

آوار پریشانــی‌ست ، رو ســوی چـــه بگریزیم؟  

 هنگامه ی حیرانی‌ ست، خود را به که بسپاریم؟  

تشویش هزار " آیا"، وسواس هزار "اما"  

کوریم و نمی‌بینیم ، ورنه همه بیماریم 

دوران شکوه بـــاغ از خاطرمان رفتــه‌ ست 

امروز که صف در صف خشکیده و بی‌باریم  

دردا کــه هدر دادیم آن ذات گرامی را  

تیغیم و نمی‌ بریم، ابریم و نمی‌ باریم  

ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب 

 گفتند کــه بیدارید؟ گفتیم کـه بیداریم  

من راه تــو را بسته، تـــو راه مرا بسته  

امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم

 آقای باقری مدیر انجمن مطلبی ارائه نکردند. به دنبال آن آقای توحید دلاور قوام با بیتی از مرحوم ذکری اردبیلی سخن خود را شروع کردند.

پیر میخانه کی سرمست شراب ائتدی منی

ائوی آباد عجب خانه خراب ائتدی منی

جناب قوام با گرامیداشت یاد مرحوم استاد عاصم اردبیلی غزلی ترکی از ایشان با مطلع ذیل خواندند.

گؤستر اوزون کی سیر گلستانه گلمیشم

بیر زائرم زیارت جانانه گلمیشم

و نیز شعر طنر معروف استاد: "اقسوس کی یار گئتدی یاریم جان بیزه قالدی" را در ادامه ارائه دادند.

آقای جمشید جامعی قطعه ای ادبی خواندند و جناب استاد سخنور یک غزل فارسی و یک غزل ترکی تقدیم نمودند.

 لب لعلت هماره پرشکر باد

ز شعر تر دهانت پرگهر باد

به تابستانِ تو ایام شیرین

خزانت از بهاران سبزتر باد

پریشان خاطری را شاد کردی

تو را پرشادمانی دور و بر باد

چو زیبایی‌ت افزون است از حد

ز حسنت دور چشم بدنظر باد

چو مرغان سوی بالا باز کن پر

تو را اندام زرین بال و پر باد

سخنور عاشق نوشین سخن هاست

تو را گفتار شیرین پرثمر باد

شراب مهربانی و محبت

به جام کام تو شام و سحر باد

 1/7/91

 جناب چاووش قصیده ای فارسی خواندند که مطلع آن این بود.

 از شاپرک شنیدم عشاق را نوا نیست

وز اشک شمع پرشور شعر تری رسا نیست

 در ادامه ی برنامه جناب نقیب شعری از دیوان ملامحمدباقر خلخالی که در سال 1305 در تبریز منتشر شده است خواندند.

 افتاده به پا زلف سمن سای تو از چیست

دیوانه منم سلسله در پای تو از چیست

 جناب نقیب اشاره کردند که دیوان مرحوم خلخالی را در دست تصحیح دارند که بعد از اتمام کارهایش آن را به دست چاپ خواهند سپرد.

و نیز غزلی فارسی از میرزا عبدالوهاب پاشاپور متخلص به مخمور خلخالی به شرح ذیل خواندند.

ای وصل و فراق تو مرا جنت و دوزخ

عشق تو گدازنده تر از آتش و من یخ

خال رخ گلفام تو با طره شبرنگ

بر طایر جانهاست یکی دانه یکی فخ

بر طلعت زیبای تو هر دم ز ملائک

آید ز سما سوی زمین صوت بخٌ بخ

زان سان شده ام از غمت ار باز ببینی

خود سوزن زرینم و آه است سیه نخ

از باد ستم خشک شده نخله ی قدّم

ترسم بکنند عاقبتم هیزم مطبخ

باز آ به سر عاشق خود حین شهادت

بر طیبه تبدیل  شود کلمه آوخ

«مخمور» هر اوقات همین نکته سراید

ای وصل و فراق تو مرا جنت و دوزخ

استاد شاهی حسن ختام برنامه را اجرا کردند. ابتدا غزلی فارسی خواندند که ذیلاً مشاهده می‌فرمایید.

آخر این خلق که بر خاطر تو بار شوند

همه در مدرسه ی چشم تو بیمار شوند

هیچ کاری نبود در خور ارباب نظر

بهتر آن است که این طایفه بیکار شوند

غنچه را واشدن از یاد برفتن چه هراس

نفرت و عشق دهن بسته هم اظهار شوند

ساده و صاف چنان شو که اگر آینه ها

از تو بینند خطایی همه ستار شوند

خبر آن است که از خویش کند بی خبرت

بی خبرها ز پس پرده خبردار شوند

شکوه از خواب بزرگان مکن ای شهر یتیم

باش تا صبح کفن آید و بیدار شوند

شاهیا دفتر اشعار ببند ار نه عوام

سحر را معجزه گویند و گنهکار شوند.

وهمچنین استاد یک مرثیه ی عاشورایی را زینت بخش اختتام مراسم کردند.

 24/10/93

 کاظم نظری بقا

گزارش جلسه ی مورخ 9/10/93

جلسه ی انجمن حافظ پس از دو هفته مطابق روال های قبلی در منزل اعضا برگزار گردید. این هفته نوبت جناب آقای توحید دلاور قوام بود. مهمان ویژه‌ی این جلسه جناب آقای امیر رجبی رئیس جدید حوزه ی هنری بودند. جناب دکتر وهابزاده همچنان در سفر امریکا بودند و جناب همایون لطفی به جهت مسافرت نتوانسته بودند در جلسه حضور یابند. آقایان دکتر نعمتی و اسد نیکفال هم از حاضرین جلسه ی مزبور بودند.

جلسه توسط استاد شاهی شروع شد و پس از نثار چندین صلوات به درگذشتگان انجمن حافظ و یادکردی از غایبین جلسه، با تفأل جناب سخنور به دیوان حافظ ادامه یافت. بعد از تفأل این شعر آمد که جناب سخنور آن را قرائت فرمودند.

 

بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی

خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی

آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد

حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی

گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است

عیش با آدمی ای چند پری زاده کنی

تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف

مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی

اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان

گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی

خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات

مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی

کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ

ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی

ای صبا بندگی خواجه جلال الدین کن

که جهان پرسمن و سوسن آزاده کنی

 

اجرای فوق برنامه به عهده ی بنده بود که در دقایقی چند به ادامه ی مبحث سرمایه های اجتماعی در خسرو و شیرین نظامی پرداختم و بخش دوم آن را ارائه دادم.   آقای دلاور قوام غزلی از حسن یعقوبی با عنوان "مهمان تو" خواندند که ذیلاً مشاهده می‌فرمایید.

 مهمان تو دلتنگ نگاهی ست، نگاهی

بگذار به دریا بزند دل، پرِ کاهی

مهمان تو رنگ از رخ او گرچه پریده ست

افتاده بر او چشم کسی، چهره ی ماهی

باید که به حیرت بسپارد دل و دین را

هرکس که دچار است به چشمان سیاهی

یوسف که نه، این مانده در آغوش بلاها

انگار که گرگی ست درافتاده به چاهی

مهمان تو شد ذره ی درمانده ای ، اما

بر گُرده اش اندازه ی کوه است گناهی

بنوازی اگر یا نه، تو را چشم به راه است

مهمان تو دلتنگ نگاهی ست، نگاهی ...

  در ادامه ی برنامه آقای امیر رجبی پس ار حرف های کوتاهی غزلی فارسی خواندند.

 چشمه ی چشم مرا آب تمنا هوس است

چشم مجنون مرا دیدن لیلا هوس است

دلم از پوچی این ساحل ویرانه گرفت

کشتی قلب مرا پهنه ی دریا هوس است

رانده از جنت و افتاده در این دام بلا

آدم غمزده را صحبت حوا هوس است

کار این عالم فانی همه رنج است و عذاب

رَستن از درد و غم و محنت دنیا هوس است

مصر قحطی زده ی دهر خریدار نداشت

یوسف جان مرا عشق زلیخا هوس است

چشمه ی آب بقا نیست در این دار فنا

ساقیا تشنه ام و آب گوارا هوس است

آب چه بود؟ که خماریم و خراب ای ساقی

لب عطشان مرا زان می مینا هوس است

همه اغیار برون کرده ام از دل "یاهو"!

رَستم از لا و کنون لذت الا هوس است

 آقای چاووش غزلی ترکی خواندند و آقای جمشید جامعی نثر ادبی زیبایی ارائه دادند و سپس جناب دکتر شهریار نعمتی دو غزل فارسی خواندند که ذیلاً یکی از آنها را مرور می کنیم.

 چون پلنگان می وزم در ناز آهویی که نیست

لاله می پاشم به یاد یاس خوشبویی که نیست

باد سرگردان صحراهای درویشم هنوز

خوشه می چینم ز گندمزار گیسویی که نیست

پیله ی تنهایی ام که مسلخ پروانه هاست

می شود پیراهن موهوم بانویی که نیست

یاد آن مژگان می پالا خرابم می کند

سجده گاهم می شود محراب ابرویی که نیست

داغ خونین شقایق خورده بر پیشانی ام

می چمم در خاطرات باغ لیمویی که نیست

جان ما را یک نفس توفیق آسودن دهید

زیر چتر سایه ی شمشاد گلرویی که نیست

 آقای اسد نیکفال دو غزل فارسی ارائه دادند و سپس جناب استاد ائلچی یک غزل ترکی و یک مثنوی کوتاه عاشورایی با عنوان "یک لحظه بعد از گودال" خواندند که مثنوی ایشان را از نظر می‌گذرانیم.

 شیهه زنان، غرق عرق، غرق خون

سخت سراسیمه ز موج جنون

غیرتش از خشم درون شعله ور

خون جگر و نوحه گر و دیده تر

گرد و غباری که برانگیخته

باد دوباره به سرش بیخته

عرصه پر از خنجر و گرز و خدنگ

مردمکان آینه ی نقش جنگ

سنگ ستم می شکند جام را

 شعله فرو می خورد اخیام را

ضجه کشان، موی کنان، دختران

هلهله زن فرقه ی غارتگران

طعنه به خورشید و قمر می زنند

کوس و دف و طبل ظفر می زنند

کُنده و زنجیر و طناب و شتر

گوش فلک زان همه فریاد پر

آل عدالت همه آشفته حال

قوم رذالت پی مال و منال

آن همه مصداق برازندگی

این همه وحشیت و درندگی

باغ رسالت ثمرش پایدار

اهل شقاوت همه بدکیش و خوار

آل عبا گر به سیه روزی اند

حامل سرلوحه ی پیروزی اند 7/9/93

 در اینجا بخش نخست برنامه به اتمام رسید و پس از دقایقی قسمت دوم برنامه با آقای باغبانی شروع شد. ایشان غزلی از شاعری به نام علی اکبر باغی تبار خواندند.

 خون قبیله ی پدرم عبری است ، خط زبان مادری ام تازی

از بس که دشنه در جگرم دارم ، افتاده ام به قافیه پردازی

 جسمم به کفر نیچه می اندیشد ، روحم به سهرودی و مولانا

یک قسمتم یهودی اتریشی است ، یک قسمتم مسیحی قفقازی

اندیشه های من هگلی امّا ، واگوبه های من فوکویامایی است

انبوهی از غوامض فکری را حل کرده است علم لغت بازی

 تلفیق عقل و عرف و ولنگاری ، آموزش شریعت و خوشباشی

درک نبوغ فلسفی خیّام ، با فال خواجه حافظ شیرازی

 ما سوژه های خنده ی دنیاییم ، وقتی که یک فقیر گنابادی

با یک دو پاره ذکر و سه تا حق حق ، اقدام می کند به براندازی

می ترسم از تذَبذَب یارانم ، گفتی برادرم شده ای؟ باشد

اثبات کن برادری خود را ، باید مرا به چاه بیندازی

  آقای حاج باقری مطلبی ارائه نکردند به دنبال آن بنده دو غزل فارسی خواندم.

 اوهام باد

 دیگر به بال هوبره دست ام نمی رسد

برآفتاب پنجره دست ام نمی رسد

طوری به دور پیله ی مرگ ام خزیده ام

حتا به بال شب پره دست ام نمی رسد

گردی به قاب صفحه ی ذهن ام نشسته است

آن سوی رنگ منظره دست ام نمی رسد

از خواب ماهیان شما پاک می شوم

وقتی به حوض خاطره دست ام نمی رسد

خاکسترم به سرقت اوهام باد رفت

طوری که پای مقبره دست ام نمی رسد

فردا رفیق غربت این جاده ها منم

اینجا مخاطب سره دست ام نمی رسد

باید به ساز بی هنران دست وپا زنم

حالا که ساز حنجره دست ام نمی رسد

 *

 ای شاعران خسته

 ای کوچه های خسته! برایم دعا کنید

ای چشم های بسته! برایم دعا کنید

من می روم که شخم به آیینگی زنم

دستان پینه بسته! برایم دعا کنید

ای کفتران خلوت رویای کودکی!

از سنگ هام رَسته! برایم دعا کنید

فانوس های روشن زیتون هِرمسی!

شب های دل شکسته! برایم دعا کنید

گاهی شبیه قامت موزون سرو و گاه

چونان علف نشسته برایم دعا کنید

ای سازهای ساکت و سرد و بُریده سیم!

دف های تن گسسته! برایم دعا کنید

ای شعرهای دفتر ناخوانده ی دل ام!

خیزید و دسته دسته برایم دعا کنید

من می روم به شهر غریبی که آشناست

ای شاعران خسته! برایم دعا کنید

 در ادامه آقای کیانی یک غزل ترکی و یک غزل فارسی خواندند.

 تا  قد ما زیر بار نامراد ی  خم  نشد

ذره ای از  ترکتازی های  گردون  کم نشد

کم نشد سیل  بلا از دیده ی خونبار  ما

گر به سامان شد دل غمدیده  آسان هم  نشد

بعد از آن سیلاب ایلی در میان بندی نماند

پشت چوپانان به  سارای دگر محکم  نشد

سیل سارا برد و خیلی را به ناکامی سپرد

ای دریغ این سیل وآن  سارا، کسی را غم نشد

می نماید دیده را چون قلزمی دریای خون

هر دل  سنگی  که  در پاهای تو زمزم  نشد

ارک دل  در لرزه  افتاد از خم گیسوی تو

این بنا دیری است تجدید بنا  چون بم  نشد

دامن  یاری بگیر ای  خواجه  تا  آدم شوی

تا   به حوا  بوالبشر هم  رو نکرد آدم  نشد

می نگنجد درد   ما « وحدت»  در اقلیم وجود

هفت دریا در  قیاس اشک  ما  یک نم شد  

 آقای سخنور ساقی نامه ای ترکی در قالب مثنوی خواندند.

 کوزه نی دور قولتوغا وور ساقیا

قالما ساکت دورگیلن دور ساقیا

آغزیمیز چوخداندی کی داددان توشوب

می آدی محبوب آدی یاددان توشوب

یاتمیشیق ساقی بیزی بیدار ائله

عیش و نوشین ماهنی سین تکرار ائله

 جاملارا نازیله دولدور باده نی

مست و مدهوش ائت دل و دلداه نی

چاشمیشیق سا تازه دن چاشدیر بیزی

بیر صراحی می له قاتلاشدیر بیزی

مست مستیک وئر آییقلیق جامینی

یای اوره ک مولکونده عشق احکامینی

امنیت ذاتیندا یوخموش تورپاغین

سنده ساقی بؤیله تورپاقدان ساقین

هرنه گؤردوک ظلم و زور و قهر ایمیش

هرنه کی داددیق هلاهل زهر ایمیش

الامان بو خاک‌دن ای آسمان

چاره قیل افلاک‌دن ای آسمان

وعظ واعظ ظاهری بیر پند ایمیش

کلمه کلمه ریب ایمیش، ترفند ایمیش

ائتمه باور بو یالانچی سؤزلره

باخ گیلان هر دم خمار اول گؤزلره

گز دولان ساقی کوثر عشقینه

اوی، آخین زلف معنبر عشقینه

دمبدم ایزله بو عشقی دوی گیلان

لحظه به لحظه او حسنه اوی گیلان

دوغرودان کی چوخ یالانمیش بو حیات

ایلک اول گوندن تالانمیش بو حیات

کاش اولا باشدان اونون آتماق داشین

ترک قیلماق یولداشین هم قارداشین

بیر نئچه بوینو یوغون قدرت مدار

ائتدی لر عشق اهلی نی بیمار و زار

اؤزلرین چکدی له عرش عزته

ائتدی لر ریشقاند انس و الفته

چوبه ی دار اکدیلر یوخسول لارا

گون به گون داغ چکدیلر یوخسول لرا

اؤزلریندن یاخشی قانون کئچدیلر

مردومون هر لحظه قانین ایچدیلر

آری یه دؤندردیلر لا کلمه سین

بوغدولار لائیله الا کلمه سین

ایندی کی دونیا بئله یمیش باده تؤک

دردمندم ساقیا چات داده تؤک

گر قوتاردی بیرده دولدور کوزه نی

پایمال ائت بو دنی دریوزه نی

بو دنی دونیا عجب آلچاق ایمیش

قرن لر اوندا آلا تاپداق ایمیش

آرزولار حاکم لری جایدیردیلار

حق طنابین قلب لردن قیردیلار

اویدولار جاه و جلال و قدرته

غده لیک گؤستردیلر حریته

بیلمه دیلر نر دوغان دونیادی بو

شاهلارین بوینون بوغان دونیادی بو

ساقیا مشتاق می دیر کامیمیز

باده تؤک قویما بوشالسین جامیمیز

اَیری قاشوندان سووشدور مژگانی

یوز سخنور بیر نگاهین قربانی   21/8/90

 آقای حاج جامعی غزلی از فاضل نظری خواندند و حسن خطام جلسه را استاد شاهی با یک غزل  و یک مستزاد فارسی به پایان رساندند.

 هر آدمی که دهد دین و دل به گیسویی

در آدمیت او شک مکن سر مویی

مرا که طنطنه پرداز انجمن بودم

کنون به گوشه نشینی کشیده ابرویی

ملوک را بچشان جرعه ای ز ساغر عشق

که هر شهی به گدایی رود سر کویی

ز شیخ می طلبم دانش و ز شاعر عقل

کجاست در همه عالم چو بنده هالویی

ببین که پخته چه آشی بشر به نوع بشر

خوشم که از بشریت نبرده ام بویی

کنون که نسخه به بال کلاغ می پیچند

بمیرم و نروم من سراغ دارویی

چو دست بنده دماوند پیر می لرزد

مگر برآمده آه از دل دعاگویی

چراغ خانه کند چشم شیر میدان را

گریزد آن که ز خود چون رمیده آهویی

زهی به جرأت "شاهی" که دل به زلف تو داد

سپرد مملکتی را به دست هندویی

 

11/10/93- کاظم نظری بقا

 

 

 

 

 

 

 

فرهنگ جغرافیایی استان اردبیل منتشرشد

 

 

 

 دراین کتاب 680 صفحه ای که مانند همه فرهنگ نامه ها به صورت الفبایی تنظیم شده است نزدیک به سه هزار موقعیت جغرافیایی ، تاریخی ، طبیعی ، گردشگری ، آبادی و ... در استان اردبیل معرفی می شود و شما با اماکن تاریخی وجغرافیایی ، مناطق دیدنی و طبیعت زیبای استان اردبیل و شهرستان های ده گانه آن آشنا می شوید. چاپ نخست این مجموعه در سال 1393 و توسط انتشارات محقق اردبیلی در اردبیل انجام گرفته است و از هفته آینده در دسترس علاقمندان خواهدبود. این مجموعه ارزشمند توسط آقای داودکیانی محقق و نویسنده اردبیلی تالیف شده  است.