توبی درمانی ام بنگر
بیا ولحظه های بی سروسامانی ام بنگر
دلی هم تو به دریا زن دل توفانی ام بنگر
پریشان آنچنانم که پریشانتر چو من کس نیست
نگارا همتی کن حالت ویرانی ام بنگر
هوای آسمان هستی ام عمری است که ابری است
خدا را از ره دل دیده ی بارانی ام بنگر
من از چشمان بیمارتو مدت هاست بیمارم
بیا در بستر غم حسرت طولانی ام بنگر
به پیشانی من نقشی است از چین وچروک همر
بیا ونقش عشق خویش در پیشانی ام بنگر
کنون بالین من رنج وغم وحرمان همه جمعند
به بالینم دمی باز آی و این مهمانی ام بنگر
طبیبا این دم آخر بیا احوال من دریاب
که من بی دردی ات بینم / توبی درمانی ام بنگر
شبانگاهان (سخنور) با خیالش عالمی دارم
به خلوتگاه من گامی بنه نالانی ام بنگر
اسکندرنجفی سوها
اردبیل 12/3/1383