گزارش مورخ 95/10/7 انجمن ادبی حافظ اردبیل
به نام خدا
انجمن دیشب در منزل جناب کیومرث اوچی منعقد شد. جناب اوچی تا چند ماه پیش معاون فرهنگی شهرداری اردبیل بودند که اخیراً به افتخار بازنشستگی در آمده اند. در دوره ی فعالیتشان در معاونت فرهنگی خدمات شایسته ای انجام دادند و در برگزاری و حمایت از برنامه های ادبی پیشقدم بودند و هم اکنون نیز از علاقمندان حوزه ی فرهنگ و ادب محسوب می شوند و در انجمن ادبی حافظ گاه گداری حضور پیدا می کنند. در سفر باکو در کنار اعضای انجمن حضور داشتند و بزرگواری ها و معارف خود را به درستی نشان دادند. غایب جلسه جناب استاد یحیوی بودند که مسافرت خارج از کشور داشتند و مهمان ویژه جلسه جناب دکتر لطف اللهیان شهردار محترم اردبیل بودند. جلسه با بیانات استاد شاهی آغاز شد و جناب سخنور شعری از حافظ را به تفأل خواندند.
سالها دفتر ما در گرو صهبا بود
رونق میکده از درس و دعای ما بود
نیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستان
هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود
دفتر دانش ما جمله بشویید به می
که فلک دیدم و در قصد دل دانا بود
از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل
کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود
دل چو پرگار به هر سو دورانی میکرد
و اندر آن دایره سرگشته پابرجا بود
مطرب از درد محبت عملی میپرداخت
که حکیمان جهان را مژه خون پالا بود
میشکفتم ز طرب زان که چو گل بر لب جوی
بر سرم سایه آن سرو سهی بالا بود
پیر گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان
رخصت خبث نداد ار نه حکایتها بود
قلب اندوده حافظ بر او خرج نشد
کاین معامل به همه عیب نهان بینا بود
در باب بعضی از ابیات این غزل در انجمن بین اعضا مباحثی صورت گرفت که مفید بود. به دنبال حافظ خوانی نوبت به من رسید تا به اجرای برنامه بپردازم. از سفرنامه ی آذربایجان که در سفر به باکو نوشته بودم گزارش روز بیست و پنجم شهریور را در جلسه خواندم. بعد از این دو برنامه جناب اوچی شامی را برای اعضا فراهم دیده بودند که صرف شد. سپس جناب دکتر لطف اللهیان که مهمان انجمن بودند آغازگر برنامه شدند و مطالبی را در باب فرهنگ و مرحوم سلیم مؤذن زاده ارائه کردند. ایشان ادامه دادند که سلیم مؤذن زاده از مفاخر تکرار نشدنی اردبیل بودند و مردم نیز استقبال بی نظیر و شایسته ای از ایشان انجام دادند و این بیان گر قدرشناسی مردم بود. از تجلیل و ارزش نهادن به بزرگان گفتند و صحبت از افزایش نشاط اجتماعی کردند و بیان داشتند که شهرداری متوجه سلامت روحی و روانی شهروندان نیز هست.


شعرخوانی نوبت اول با آقای باغبانی شروع شد.
و او که شعله به تن در سراب می رقصد
منم که چله نشین شب زمستانم...
جناب استاد کیانی غزل ترکی خواندند
گون باتدي سن سيز آرتدي عشاقين اشتياقي
گوسترگيلن جمال اين يانسين كونول چراغي
عشاقي عشق شوري ماهور و دشته سالدي
هر كيمسه بير طرفده ديلده ن دوشوبدي ساقي
سينديرغمين حصارين حدينده ن آشدي بيداد
اوغرون دا كشته مرده دولدوري كوچه باغي
جمع ائيله ساچلارين قوي ائل بير يئره يئغيشسين
تئل تئل توكوب داغيتما بير محتشم تيفاقي
دوت ال لرين ده باده ، سال اسگي شوقي ياده
هرده ن ده بير آراده قالخ اوينا فرش قيراغي
گول غونچانين نه حدي ؟ چاتسين لا ياره قدي
گول گولسه لاپ اشدي تمثيل ائده ر دوداقي
بير عومر هي چكيشديك هر دفعه من اوتوزدوم
بوچرخ حيله گر لن سينديرماين جيناغي
ميخانه ده كئچن گون ، سوز دوشدو سئوگي ده ن چون
زاهد ائدينجه هن هون ، من حاخلاديم چاناغي
مي سئوگي يه ياراق دير ، انسانليقا داياق دير
هم سايقي هم ساياق دير هم سئوگي نين سيناغي

آقای باقری هم مطلب کوچکی را به نثر ارائه دادند و بعد جناب استاد فریاد شعری فارسی خواندند.
نگو که میشود از سنگ آب جاری ساخت
نمیشود به خدا از قفس قناری ساخت
در آتش دل خود بی صدا بسوز ای مرد
نباید از غم خود بمب افتخاری ساخت
برای لقمه نانی به کاه کوه نگفت
فدای عزت آن کس که با نداری ساخت
غزل که پاچه بگیرد گناه شاعر نیست
از این غزال،زمانه سگ شکاری ساخت
به چشم گاو نباید به آدمی نگریست
به جای خانه نبایست گاوداری ساخت
به نام عشق هوس را رواج می بخشند
کسی که از دل خود منزل اجاری ساخت
بدون فایده هی میشویم دست به دست
روابط از من و تو کاغذ اداری ساخت
خزان و دسته گلش را به آب میدادم
از اشک می شد اگر یک گل بهاری ساخت
گناه ماست که راحت تر از کت و کولیم
نه آن که از من وتو،باری و سواری ساخت
به دست صخره و فریاد موج می شکند
کسی که از قلمش کشتی تجاری ساخت

جناب نوید آذربایجانی در مورد مرحوم سلیم مؤذن زاده مطلبی گفتند و شعری منسوب به شاهی اردبیلی (شاعر عهد قاجار) را خواندند.
گؤردوم دونن گئجه قاپی جیرجیرجیریلدادی
یاریم گیریب اوتاغیمه هیرهیرهیریلدادی
مي جامي ني اليم ده ن آليب چكدي باشينه
مست اولدو دوردو اوينادي فيرفيرفيريلدادي
رقص ائيله ديكجه مرغ دليم قيلدي اشتياق
آغزيم سويو گوزووم ياشي شيرشير شيريلدادي
مست اولدو گئتدي هوشه خمارِ شراب ده ن
خورخور خورولدادي نه كي خيرخير خيريلدادي
گيرديم يانيجا كام دل آلديم دويونجا من
صبح اولدو دوردو آغلادي زيرزير زيريلدادي
دوباره جناب شهردار محترم اردبیل دکتر لطف اللهیان میکروفون را در دست گرفته، ابیاتی از حافظ و دیگر شاعران قرائت کردند.
جناب استاد جامعی غزلی از فاضل نظری خواندند.
خواب دیدم که رویاست ولی رویا نیست
عمر جز حسرت دیروز و غم فردانیست
هنر عشق فراموشی عمر است ولی
خلق را طاقت پیمودن این صحرا نیست
ای پریشانی آرام ! کجایی ای مرگ ؟
در پری خانه ی ما حوصله ی غوغا نیست
ما پلنگیم ! مگو لکّه به پیراهن ماست
مشکل از آینه ی توست ! خطا از ما نیست
خلق در چشم تو دل سنگ ولی ما دل تنگ
« لا الهی » هم اگر آمده بی « الّا » نیست
موج شوریده دل آشفته ی ماه است ولی
ماه را طاقت آشفتگی دریا نیست
بر گل فرش، به جان کندن خود فهمیدیم
مرگ هم چاره ی دل تنگی ماهی ها نیست

آقای دکتر وهاب زاده ابتدا موضوع طنزگونه ای ارائه دادند و سپس شعری را که برای مرحوم دکتر نائبی شهردار اسبق اردبیل نوشته بودند خواندند.
در نه تیـر اردبیل با صد اسف
گوهــر دردانهای داده ز کف
دکتر احمـدنایبی مردی شریف
صاحب طبع روان، روح ظریف
مردی از جنس حقیقتباوران
کوکبی در محــــــور نامآوران
نیکمردی در صداقت استوار
چهرهای نامآشنا و مانــــــدگار
او مدیری خادم و روشنضمیر
در ره خدمت توانمنـــــد و دلیر
سالیان بیشمار از عمـــرخویش
صرف کرده خلق را ز اندازه بیش
سالها بایـــــــد که مام روزگار
گوهــــری مانند او آرد به بار
او طبیبی حاذق و اندیشمنــــد
او سخنپـــــرداز با طبع بلند
آری ازنســـــــل طبیبان ادیب
شاعر و صاحبقلم گاهی خطیب
شهر دارالشیخ را او شهــردار
شهر از او دارد اثــرها یادگار
نام نیکش کوی و برزن ماندنیست
نمرهاش را شهروندان داده بیست
همتاش نازم کزین روح جمیل
چهرهاش شد تازه شهر اردبیل
راستی را افتخار شهر ماست
کارهای پر ثمر از او بجاست
مرد نیکـــونام دایم زنده است
نام و یادش هر زمان پاینده است
جسم او گـر میهمان خاک شد
روح او عازم سوی افلاک شد
داشت الفت با صبا صبح و مسا
سال هجرش جوی از(غرق صبا)
گفت منشی سعی او مشکور باد
باغ رضوان خانهاش معمور باد
غرق صبا: 1393
در نوبت دوم شعرخوانی ابتدا آقای اوچی خیر مقدم گفته و از اعضای انجمن تشکر کرده و برای آن ها آرزوی توفیق کردند.آقای توحید دلاور قوام با یک بیت از حسین زحمتکش شروع کردند.
گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش
معشوقه بودن است و بریز و بپاش ها
جناب قوام در مورد مقبره ی مرحوم سلیم مؤذن زاده گفتند و از جناب شهردار تشکر نمودند. ضمناً از مجموعه نامه های مرحوم بابا صفری به بزرگان سخن به میان آوردند و از احتمال چاپ آنها در آینده صحبت کردند. و نهایتاً شعری ار سعید بیابانکی خواندند.
چشم تو را اگرچه خمار آفریده اند
آمیزه ای ز شور و شرار آفریده اند
از سرخی لبان تو ای خون آتشین
نار آفریده اند انار آفریده اند
یک قطره بوی زلف ترت را چکانده اند
در عطردان ذوق و بهار آفریده اند
زندانی است روی تو در بند موی تو
ماهی اسیر در شب تار آفریده اند
مانند تو که پاک ترینی فقط یکی
مانند ما هزار هزار آفریده اند
دستم نمی رسد به تو ای باغ دور دست
از بس حصار پشت حصار آفریده اند
این است نسبت تو و این روزگار یأس:
آیینه ای میان غبار آفریده اند
آقای دکتر شهریار نعمتی غزلی فارسی خواندند.
زمانه کج تر از ابروی ماهرویان است
زمانه دشمن دیرین راستگویان است
زمانه تشنه ی خون است، خیز و دشنه بیار
زمام عصر به دست ستیزه جویان است
گلوله هست نه گل نزد آن که می پرسد
زمین بساط چرای چرانگویان است
نهان کنید صدا را که سرب می ریزند
به حلق آینه ها عصر لال خویان است
زمانه زمزمه را منع می کند خاموش
که دار منتظر شعله در گلویان است
زبان سار بریدند و بند گیسوی چنگ
که ساز شرع به چنگ دراز مویان است
زمان زنده بگوری، زمان نامردی
زمان رونق بازار مرده شویان است
به خون نغمه ی من گزمه تیغ می شوید
زمانه کج تر از ابروی ماه رویان است
من نیز غزلی فارسی خواندم.
آسمان را باز در آغوش محبس دیدهام
باز هم در لانهی سیمرغ، کرکس دیدهام
هم زبان، هم دست، هم گردن، وَ هم پا را دراز
فکرها را لاجرم کوتاه و واپس دیدهام
غیر ِ خود از دیگری هرگز ندارم شکوهای
من کتان را سالها دیبا و اطلس دیدهام
«آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست»
بیشتر از کس در این بیغوله ناکس دیدهام
پختگان مدعی را با همه اظهار فضل
در حقیقتزار معنی خام و نارس دیدهام
گوهری پیدا نمیگردد به دریا دل مبند
گاه اقیانوس را جولانگه خس دیدهام
دست و دل این زاهدانِ ناسزا را نیست پاک
کاسبان زهد را، دامن منجس دیدهام
در تن این خاربینان نیست خارش بیدلیل
در لحاف روحشان فوج فَسافَس دیدهام
فسافس: ساس
3/10/95

آقای لطفی غزلی ترکی خواندند.
دولاشیق ساچلاری نیسگیل دی داراخدان کوسولو
آنا بطنینده اولانداندی یاراقدان کوسولو
بختیمین یئددی سماسیندا بیر اولدوز پایی یوخ
قارا گون دوستاغی دیر بختی چیراقدان کوسولو
قارا قیشلاردا چالیبدیر او قدر ظالم آیاز
قابار اولموش یاناغی قانلی شافاقدان کوسولو
سولوخوب آغ دری سی کؤنلی کیمین شان شان اولوب
دالیسیجان سورونن باشماق آیاقدان کوسولو
کؤهلی کؤنلونده ساییلمیر سوکولن یاره لری
گؤز یاشین ساخلامیان کؤهلی چاناقدان کوسولو
گوپسه نیر گونده فلاکت یوکی چیینینده یئره
بیری سورمور نه دن اولموش بو ماراقدان کوسولو؟
آرزی باغیندا باهارسیز خزل ائتمیش حیاتین
ساری یارپاقدی دوشوب یئرده بوداقدان کوسولو
تای توشون گؤردوگوجن گیزلی باخیر پالتارینا
سیخیلیر قلبی سینیر گؤزده یاماقدان کوسولو
بو پوتور باختا فلک، رحم ائله تک خال نه گرک
خالی خال اوسته چکیب ائتمه واراقدان کوسولو
گؤزده قیش اوزده پاییز الده چیچک جیلوه له نیر
باریشیم یا کی اؤلوم هانسی بویاقدان کوسولو؟
گول ساتیلمیر سوزالیر لاله ساتان گول یاناغی
گؤزی اللرده امید آدلی دایاقدان کوسولو
من یازیمدان، بو چیچک هانسی گوناهدان پوزولوب
گولزاریندان آییران قانلی اوراخدان کوسولو
سن سارالدیقجا «همایون» جانینا اؤد قالانیر
سنی افسانه ائدن اودلو اوجاقدان کوسولو
آقای استاد چاووش شعری فارسی خواندند و جناب جمشید جامعی مطلبی آموزنده ارائه دادند.
جناب استاد سخنور غزلی ترکی خواندند.
یاسمن یارپاغی سان یا برگ ریحان سان دئنن
صورت مَه سن دئنن یا مهر تابان سان دئنن...
استاد شاهی در مدح مرحوم استاد سلیم مؤذن قصیده ای پرداخته بودند که ابیاتی از آن تقدیم می شود.
در تشییع و تعظیم سلطان الذاکرین
با قطاری کز بهشت هشتمین آورده اند
آسمان هفتمین را بر زمین آورده اند
بهر تعظیم کسی از روضه دارالقرار
بیقرارانی به این دارالقرین آورده اند
کرده اند احرار قدسی از چهل منزل عبور
تا گلویی را صلای اربعین آورده اند
روح عطشان کسی را غرق ریحان تا کنند
نکهتی از رحمه للعالمین آورده اند
در صف آئین استقبال از یک حنجره
صد هزار آئینه از خلد برین آورده اند
هم صلایی از شه دنیای عین و شین و قاف
هم پیامی از جناب یا و سین آورده اند
هدهد جان کسی را تا به عرش حق برند
از کسی بوی خوش جان آفرین آورده اند
عاشق روی مهی را از یمین و از یسار
مژده ما را ببین ما را ببین آورده اند
خوش به اقبال کسی کز نینوا تا اردبیل
ساز زینب زینبش را در طنین آورده اند
یک نگین از بهترین آثار خاتمکار خلد
لایق انگشت ختم المادحین آورده اند
فاتح دلهای مشتاقان، مؤذن زاده را
دعوتی از فرقه فتح المبین آورده اند
تا نخستین شب فضای مرقدش روشن بود
ماه را با اخترانی دستچین آورده اند
تا بیفشانند بر خاکش، چهار اخوان او
از چهار اکناف یاس و یاسمین آورده اند
همچو شاهی در فراق او بسی گوهرشناس
در بحور دیده ها دُر ثمین آورده اند
لطف کن یا رب به این ذاکر، که با الحان او
معجزات عشق را خلقی یقین آورده اند
بس مخالف را شکسته مویههای او حصار
بس اجانب از نوایش رو به دین آورده اند
در پایان برنامه دوباره جناب شهردار از اعضای انجمن و جناب اوچی که این نشست را ترتیب داده بودند تشکر کرده و اضافه نمودند که این شب برایشان شبی خاطره انگیز بود. ضمنا جناب استاد کیانی تکمیل برخی از اشعار و جاگذاری تصاویر و متن نوشته در وبلاگ را بر عهده گرفتند که از ایشان تشکر می نمایم.
8/10/95
کاظم نظری بقا